🎞📽…
چه درخشیدی دختررررر
چنین بازی فوقالعادهای از بازیگر خوبی مثل تو برمیاد، با پشتوانهی قوی حضور در تیاتر که باعث شده قدر چنین نقشی رو بدونی و به بهترین شکل، اون رو اجرا کنی، باعث افتخاری، تحسینت میکنم.
@sarabahramiii 👌🏻👏🏻👏🏻👏🏻👌🏻
‘
تبریک و خسته نباشید میگم به بهروز شعیبی عزیز و تکتک عوامل فیلم سینمایی “دارکوب”.👌🏻 از روایت عالیِ یک قصهی جذاب و بازیهای فوقالعاده درخشانِ تکتک بازیگران، لذت بردم.
در حیرتم که چهجوری از یک دختر چهار،پنج ساله_باران کوچولوی زیبا_ اون بازی طبیعی و عاااالی گرفته شده.
و امین حیایی نازنین… به نظرم “روزبه علیزاده” متفاوتترین امین حیایی بود که تا حالا دیده بودم، بازی درست، کنترل شده، پر از حس و عاااااالی.👌🏻 دیدنِ هنرنماییِ عالیِ مهناز افشار، جمشید هاشم پور، نگار عابدی و حتی بازیگرانی که به اسم نمیشناختمشون، بسیار به من چسبید. 👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻
‘
«این پست یک نظر و سلیقهی شخصی است،
از یک دختر ذوقزده بعد از تماشای فیلم دارکوب»
‘
عکس از @hilar_hosseini
‘
#دارکوب #جشنواره_فیلم_فجر #سی_و_ششمین_جشنواره_فیلم_فجر #بهروز_شعیبی #سارا_بهرامى #امین_حیایی #مهناز_افشار
…
اولین پست در سال جدید با یک اتفاق خوش برای من، همراه شد.
ممنونم از لطف و پیگیریهای غزاله سلطانی عزیزم که جاش در مراسم بسیار خالی بود و خانم پترا ترزی بابت دعوت مجدد جهت دریافت جایزه.
سپاسگزارم از حمایت مدیریت کل امور فرهنگی خارجه در ایران جناب آقای “محمد علی کیانی”، جناب آقای “مجید مطلبی شبستری” سفیر محترم ایران در یونان و رایزن فرهنگی ایران در یونان جناب آقای”دکتر علی محمد حلمی” که شرایط سفر رو مهیا کردند.
ممنونم از محبتهای جناب آقای “دکتر سید رشید موسوی”، سرکار خانم آتنا حیدری، سرکار خانم ملیسا موسوی و کارمندان محترم سفارت و رایزن فرهنگی ایران در یونان.
…
Bridges international film festival
“Wander about me”
Director: ghazale soltani
“پرسه در حوالی من”
…
استایلیست: گلناز گلشن
عکس: ملیسا موسوی
‘
@ghazalesoltani
@golnaz_golshan7
@melishka_m Athens, Greece
…
به بهانهی جشنوارهی جامجم،
_که کاش به صورت سالانه و منظم برگزار می شد_
و جایزهای که به آقای شفیعی تهیهکنندهی محترم سریال “کیمیا”،
به عنوان بهترین سریال تعلق گرفت،
سری به عکسهای قدیمی زدم و یاد خاطرات کردم.
به آقای شفیعی، آقای افشار ، آقای بهبهانینیا و خانم پارسافر بابت تهیهکنندگی، کارگردانی و نویسندگی سریال “کیمیا” تبریک و خسته نباشید میگم، لحظات خوشم رو در کیمیا مدیون خوبی و بزرگی و کاربلدیِ شمام.
و همینطور تبریک و خسته نباشید میگم به تکتک همکاران عزیزم.
‘
با دیدن عکسهایی که دو سال از زندگی من رو تشکیل دادند، یاد لحظات شیرین و سخت کیمیا افتادم،
یاد آموختنهای پر از لبخند از مادر جان و عمو حسن پورشیرازی عزیز و رضا کیانیان و مهدی سلطانی و عمو فرید سجادی حسینی و عاطفه رضوی و مهرداد و حامد بهداد عزيز،
ياد معرفت و حمایت پوریا نسبت به همهی بچههای گروه به خصوص در سفرها،
یاد مهربانی و همدلی و لبخندهای مهدی پاکدل و امیرحسین آرمان و گلاره و گلوریا و سوگل و سودابه و نسرین نکیسا و مهتاب و علی منجزی و امیرحسین ابراهیمی و روحالله کمانی و علی افشار و … ،
یاد نرگس خریدن و پیادهرویهای از هتل کاروانسرا تا خیابون امیری آبادان با علی عزیزم که تا همیشه مثل برادر کوچکم توی دلم جا داره،
یاد معرفتهای بیپایان حسن هندی و هادی لطفی و مهدی صیاد و خشایار موحدیان و شیرین و سوزان و سوسن و مهسا و مژگان و مرتضی و حسین دیردار و عطیه و خانم جباری،
یاد زحمتهای داوود باقری و افشین عمران و علی مرزبان و سعید نقدزاده و فرشاد و داریوش و هدیهی عزیز،
یاد دقت و انسانیت امیر سلیمانی عزیز،
یاد محبتهای آقای رنجبران و آقای احمدی و آقای کرمی و بهزاد عزیز و آقای رئوفی و میلاد و امید عزیز و گروههای محترمشون،
یاد مهربونی مردم آبادان و خرمشهر و محلهی خاوران
و یاد ازدواج علی و شبنم که قشنگترین اتفاق کیمیا بود.
معدود نامردیها و اتفاقهای تلخ هم میمونه پیش خدای بزرگ.
دو سال خودم رو فراموش کردم و باافتخار سرنوشت سخت و تلخ و پر فراز و نشیب کیمیا رو زندگی کردم،
امروز میدونم که جای کیمیا نفس کشیدن یک هدیهی بزرگ بود.
بابتش شاکر و سپاسگزارم از ته دل.
🌹🙏🏻❤️
…
به بهانهی جشنوارهی جامجم،
_که کاش به صورت سالانه و منظم برگزار می شد_
و جایزهای که به آقای شفیعی تهیهکنندهی محترم سریال “کیمیا”،
به عنوان بهترین سریال تعلق گرفت،
سری به عکسهای قدیمی زدم و یاد خاطرات کردم.
به آقای شفیعی، آقای افشار ، آقای بهبهانینیا و خانم پارسافر بابت تهیهکنندگی، کارگردانی و نویسندگی سریال “کیمیا” تبریک و خسته نباشید میگم، لحظات خوشم رو در کیمیا مدیون خوبی و بزرگی و کاربلدیِ شمام.
و همینطور تبریک و خسته نباشید میگم به تکتک همکاران عزیزم.
‘
با دیدن عکسهایی که دو سال از زندگی من رو تشکیل دادند، یاد لحظات شیرین و سخت کیمیا افتادم،
یاد آموختنهای پر از لبخند از مادر جان و عمو حسن پورشیرازی عزیز و رضا کیانیان و مهدی سلطانی و عمو فرید سجادی حسینی و عاطفه رضوی و مهرداد و حامد بهداد عزيز،
ياد معرفت و حمایت پوریا نسبت به همهی بچههای گروه به خصوص در سفرها،
یاد مهربانی و همدلی و لبخندهای مهدی پاکدل و امیرحسین آرمان و گلاره و گلوریا و سوگل و سودابه و نسرین نکیسا و مهتاب و علی منجزی و امیرحسین ابراهیمی و روحالله کمانی و علی افشار و … ،
یاد نرگس خریدن و پیادهرویهای از هتل کاروانسرا تا خیابون امیری آبادان با علی عزیزم که تا همیشه مثل برادر کوچکم توی دلم جا داره،
یاد معرفتهای بیپایان حسن هندی و هادی لطفی و مهدی صیاد و خشایار موحدیان و شیرین و سوزان و سوسن و مهسا و مژگان و مرتضی و حسین دیردار و عطیه و خانم جباری،
یاد زحمتهای داوود باقری و افشین عمران و علی مرزبان و سعید نقدزاده و فرشاد و داریوش و هدیهی عزیز،
یاد دقت و انسانیت امیر سلیمانی عزیز،
یاد محبتهای آقای رنجبران و آقای احمدی و آقای کرمی و بهزاد عزیز و آقای رئوفی و میلاد و امید عزیز و گروههای محترمشون،
یاد مهربونی مردم آبادان و خرمشهر و محلهی خاوران
و یاد ازدواج علی و شبنم که قشنگترین اتفاق کیمیا بود.
معدود نامردیها و اتفاقهای تلخ هم میمونه پیش خدای بزرگ.
دو سال خودم رو فراموش کردم و باافتخار سرنوشت سخت و تلخ و پر فراز و نشیب کیمیا رو زندگی کردم،
امروز میدونم که جای کیمیا نفس کشیدن یک هدیهی بزرگ بود.
بابتش شاکر و سپاسگزارم از ته دل.
🌹🙏🏻❤️
…
به بهانهی جشنوارهی جامجم،
_که کاش به صورت سالانه و منظم برگزار می شد_
و جایزهای که به آقای شفیعی تهیهکنندهی محترم سریال “کیمیا”،
به عنوان بهترین سریال تعلق گرفت،
سری به عکسهای قدیمی زدم و یاد خاطرات کردم.
به آقای شفیعی، آقای افشار ، آقای بهبهانینیا و خانم پارسافر بابت تهیهکنندگی، کارگردانی و نویسندگی سریال “کیمیا” تبریک و خسته نباشید میگم، لحظات خوشم رو در کیمیا مدیون خوبی و بزرگی و کاربلدیِ شمام.
و همینطور تبریک و خسته نباشید میگم به تکتک همکاران عزیزم.
‘
با دیدن عکسهایی که دو سال از زندگی من رو تشکیل دادند، یاد لحظات شیرین و سخت کیمیا افتادم،
یاد آموختنهای پر از لبخند از مادر جان و عمو حسن پورشیرازی عزیز و رضا کیانیان و مهدی سلطانی و عمو فرید سجادی حسینی و عاطفه رضوی و مهرداد و حامد بهداد عزيز،
ياد معرفت و حمایت پوریا نسبت به همهی بچههای گروه به خصوص در سفرها،
یاد مهربانی و همدلی و لبخندهای مهدی پاکدل و امیرحسین آرمان و گلاره و گلوریا و سوگل و سودابه و نسرین نکیسا و مهتاب و علی منجزی و امیرحسین ابراهیمی و روحالله کمانی و علی افشار و … ،
یاد نرگس خریدن و پیادهرویهای از هتل کاروانسرا تا خیابون امیری آبادان با علی عزیزم که تا همیشه مثل برادر کوچکم توی دلم جا داره،
یاد معرفتهای بیپایان حسن هندی و هادی لطفی و مهدی صیاد و خشایار موحدیان و شیرین و سوزان و سوسن و مهسا و مژگان و مرتضی و حسین دیردار و عطیه و خانم جباری،
یاد زحمتهای داوود باقری و افشین عمران و علی مرزبان و سعید نقدزاده و فرشاد و داریوش و هدیهی عزیز،
یاد دقت و انسانیت امیر سلیمانی عزیز،
یاد محبتهای آقای رنجبران و آقای احمدی و آقای کرمی و بهزاد عزیز و آقای رئوفی و میلاد و امید عزیز و گروههای محترمشون،
یاد مهربونی مردم آبادان و خرمشهر و محلهی خاوران
و یاد ازدواج علی و شبنم که قشنگترین اتفاق کیمیا بود.
معدود نامردیها و اتفاقهای تلخ هم میمونه پیش خدای بزرگ.
دو سال خودم رو فراموش کردم و باافتخار سرنوشت سخت و تلخ و پر فراز و نشیب کیمیا رو زندگی کردم،
امروز میدونم که جای کیمیا نفس کشیدن یک هدیهی بزرگ بود.
بابتش شاکر و سپاسگزارم از ته دل.
🌹🙏🏻❤️
…
به بهانهی جشنوارهی جامجم،
_که کاش به صورت سالانه و منظم برگزار می شد_
و جایزهای که به آقای شفیعی تهیهکنندهی محترم سریال “کیمیا”،
به عنوان بهترین سریال تعلق گرفت،
سری به عکسهای قدیمی زدم و یاد خاطرات کردم.
به آقای شفیعی، آقای افشار ، آقای بهبهانینیا و خانم پارسافر بابت تهیهکنندگی، کارگردانی و نویسندگی سریال “کیمیا” تبریک و خسته نباشید میگم، لحظات خوشم رو در کیمیا مدیون خوبی و بزرگی و کاربلدیِ شمام.
و همینطور تبریک و خسته نباشید میگم به تکتک همکاران عزیزم.
‘
با دیدن عکسهایی که دو سال از زندگی من رو تشکیل دادند، یاد لحظات شیرین و سخت کیمیا افتادم،
یاد آموختنهای پر از لبخند از مادر جان و عمو حسن پورشیرازی عزیز و رضا کیانیان و مهدی سلطانی و عمو فرید سجادی حسینی و عاطفه رضوی و مهرداد و حامد بهداد عزيز،
ياد معرفت و حمایت پوریا نسبت به همهی بچههای گروه به خصوص در سفرها،
یاد مهربانی و همدلی و لبخندهای مهدی پاکدل و امیرحسین آرمان و گلاره و گلوریا و سوگل و سودابه و نسرین نکیسا و مهتاب و علی منجزی و امیرحسین ابراهیمی و روحالله کمانی و علی افشار و … ،
یاد نرگس خریدن و پیادهرویهای از هتل کاروانسرا تا خیابون امیری آبادان با علی عزیزم که تا همیشه مثل برادر کوچکم توی دلم جا داره،
یاد معرفتهای بیپایان حسن هندی و هادی لطفی و مهدی صیاد و خشایار موحدیان و شیرین و سوزان و سوسن و مهسا و مژگان و مرتضی و حسین دیردار و عطیه و خانم جباری،
یاد زحمتهای داوود باقری و افشین عمران و علی مرزبان و سعید نقدزاده و فرشاد و داریوش و هدیهی عزیز،
یاد دقت و انسانیت امیر سلیمانی عزیز،
یاد محبتهای آقای رنجبران و آقای احمدی و آقای کرمی و بهزاد عزیز و آقای رئوفی و میلاد و امید عزیز و گروههای محترمشون،
یاد مهربونی مردم آبادان و خرمشهر و محلهی خاوران
و یاد ازدواج علی و شبنم که قشنگترین اتفاق کیمیا بود.
معدود نامردیها و اتفاقهای تلخ هم میمونه پیش خدای بزرگ.
دو سال خودم رو فراموش کردم و باافتخار سرنوشت سخت و تلخ و پر فراز و نشیب کیمیا رو زندگی کردم،
امروز میدونم که جای کیمیا نفس کشیدن یک هدیهی بزرگ بود.
بابتش شاکر و سپاسگزارم از ته دل.
🌹🙏🏻❤️
…
به بهانهی جشنوارهی جامجم،
_که کاش به صورت سالانه و منظم برگزار می شد_
و جایزهای که به آقای شفیعی تهیهکنندهی محترم سریال “کیمیا”،
به عنوان بهترین سریال تعلق گرفت،
سری به عکسهای قدیمی زدم و یاد خاطرات کردم.
به آقای شفیعی، آقای افشار ، آقای بهبهانینیا و خانم پارسافر بابت تهیهکنندگی، کارگردانی و نویسندگی سریال “کیمیا” تبریک و خسته نباشید میگم، لحظات خوشم رو در کیمیا مدیون خوبی و بزرگی و کاربلدیِ شمام.
و همینطور تبریک و خسته نباشید میگم به تکتک همکاران عزیزم.
‘
با دیدن عکسهایی که دو سال از زندگی من رو تشکیل دادند، یاد لحظات شیرین و سخت کیمیا افتادم،
یاد آموختنهای پر از لبخند از مادر جان و عمو حسن پورشیرازی عزیز و رضا کیانیان و مهدی سلطانی و عمو فرید سجادی حسینی و عاطفه رضوی و مهرداد و حامد بهداد عزيز،
ياد معرفت و حمایت پوریا نسبت به همهی بچههای گروه به خصوص در سفرها،
یاد مهربانی و همدلی و لبخندهای مهدی پاکدل و امیرحسین آرمان و گلاره و گلوریا و سوگل و سودابه و نسرین نکیسا و مهتاب و علی منجزی و امیرحسین ابراهیمی و روحالله کمانی و علی افشار و … ،
یاد نرگس خریدن و پیادهرویهای از هتل کاروانسرا تا خیابون امیری آبادان با علی عزیزم که تا همیشه مثل برادر کوچکم توی دلم جا داره،
یاد معرفتهای بیپایان حسن هندی و هادی لطفی و مهدی صیاد و خشایار موحدیان و شیرین و سوزان و سوسن و مهسا و مژگان و مرتضی و حسین دیردار و عطیه و خانم جباری،
یاد زحمتهای داوود باقری و افشین عمران و علی مرزبان و سعید نقدزاده و فرشاد و داریوش و هدیهی عزیز،
یاد دقت و انسانیت امیر سلیمانی عزیز،
یاد محبتهای آقای رنجبران و آقای احمدی و آقای کرمی و بهزاد عزیز و آقای رئوفی و میلاد و امید عزیز و گروههای محترمشون،
یاد مهربونی مردم آبادان و خرمشهر و محلهی خاوران
و یاد ازدواج علی و شبنم که قشنگترین اتفاق کیمیا بود.
معدود نامردیها و اتفاقهای تلخ هم میمونه پیش خدای بزرگ.
دو سال خودم رو فراموش کردم و باافتخار سرنوشت سخت و تلخ و پر فراز و نشیب کیمیا رو زندگی کردم،
امروز میدونم که جای کیمیا نفس کشیدن یک هدیهی بزرگ بود.
بابتش شاکر و سپاسگزارم از ته دل.
🌹🙏🏻❤️
…
به بهانهی جشنوارهی جامجم،
_که کاش به صورت سالانه و منظم برگزار می شد_
و جایزهای که به آقای شفیعی تهیهکنندهی محترم سریال “کیمیا”،
به عنوان بهترین سریال تعلق گرفت،
سری به عکسهای قدیمی زدم و یاد خاطرات کردم.
به آقای شفیعی، آقای افشار ، آقای بهبهانینیا و خانم پارسافر بابت تهیهکنندگی، کارگردانی و نویسندگی سریال “کیمیا” تبریک و خسته نباشید میگم، لحظات خوشم رو در کیمیا مدیون خوبی و بزرگی و کاربلدیِ شمام.
و همینطور تبریک و خسته نباشید میگم به تکتک همکاران عزیزم.
‘
با دیدن عکسهایی که دو سال از زندگی من رو تشکیل دادند، یاد لحظات شیرین و سخت کیمیا افتادم،
یاد آموختنهای پر از لبخند از مادر جان و عمو حسن پورشیرازی عزیز و رضا کیانیان و مهدی سلطانی و عمو فرید سجادی حسینی و عاطفه رضوی و مهرداد و حامد بهداد عزيز،
ياد معرفت و حمایت پوریا نسبت به همهی بچههای گروه به خصوص در سفرها،
یاد مهربانی و همدلی و لبخندهای مهدی پاکدل و امیرحسین آرمان و گلاره و گلوریا و سوگل و سودابه و نسرین نکیسا و مهتاب و علی منجزی و امیرحسین ابراهیمی و روحالله کمانی و علی افشار و … ،
یاد نرگس خریدن و پیادهرویهای از هتل کاروانسرا تا خیابون امیری آبادان با علی عزیزم که تا همیشه مثل برادر کوچکم توی دلم جا داره،
یاد معرفتهای بیپایان حسن هندی و هادی لطفی و مهدی صیاد و خشایار موحدیان و شیرین و سوزان و سوسن و مهسا و مژگان و مرتضی و حسین دیردار و عطیه و خانم جباری،
یاد زحمتهای داوود باقری و افشین عمران و علی مرزبان و سعید نقدزاده و فرشاد و داریوش و هدیهی عزیز،
یاد دقت و انسانیت امیر سلیمانی عزیز،
یاد محبتهای آقای رنجبران و آقای احمدی و آقای کرمی و بهزاد عزیز و آقای رئوفی و میلاد و امید عزیز و گروههای محترمشون،
یاد مهربونی مردم آبادان و خرمشهر و محلهی خاوران
و یاد ازدواج علی و شبنم که قشنگترین اتفاق کیمیا بود.
معدود نامردیها و اتفاقهای تلخ هم میمونه پیش خدای بزرگ.
دو سال خودم رو فراموش کردم و باافتخار سرنوشت سخت و تلخ و پر فراز و نشیب کیمیا رو زندگی کردم،
امروز میدونم که جای کیمیا نفس کشیدن یک هدیهی بزرگ بود.
بابتش شاکر و سپاسگزارم از ته دل.
🌹🙏🏻❤️
با گلارهی عزیزدلم
یاد خاطرات خوش
❤️😍❤️
…
درست وسطِ هراس از غرق شدن ایستادهام و به سی و سه پل نگاه میکنم.
وسطِ زایندهرود با تَرَکهایی شبیه کویر!
‘
عکس: احمدرضا شجاعی
@ahmadreza_shojaei
‘
#اصفهان #زاینده_رود #زاینده_رود_خشک
#سی_و_سه_پل
…📚’
“و تو زیباتری وقتی در آن خیابان چنارپوشِ یوسفآباد قدم میزنی…
و این پاداش مرد جوانی است که از تفنگها تنها به تفنگ آبپاش دلبسته است و از فوارهها تنها به فوارهی غولآسای نمایشگاه کتاب…”
‘
از متن کتابِ “شاهراه”
نوشتهی سینا دادخواه
نشر چشمه.
@sinadadkhah
@cheshmehpublication
‘
“شاهراه” روایت پازلوار، درونی و تحلیلگرِ زندگی پسری نوجوان به نام “سپهر” است از زبان خودش که در هر اتفاق کوچکی ما را با نکات و پرسشهایی که در ذهنش میگذرد همراه میکند.
به عنوان یک خوانندهی پیگیرِ ادبیات داستانی باید بگویم، “سپهر” کاملا توانایی و جذابیت لازم را برای همراه کردنِ خواننده با خودش دارد.
چیزی که در “شاهراه” توجهم را جلب کرد این است که پرداختن به عشق، زیبا و در لفافه،
اما جاندار و گرم مثل فروغِ شعلهی یک کبریت است.
“شاهراه” را دوست دارم، تاثیر پختگی و عمق نوشته را کاملا بر جانم حس کردم، کاش فرصت داشته باشید و بتوانید دقایقی از شب و روزِ یک ماه را به غرق شدن در زندگیِ “سپهر مشایخ” قهرمانِ “شاهراه” اختصاص دهید.
…
پینوشت:
•به نظر من سینا دادخواه صفحهی اینستاگرامِ جذابی هم داره، اگه دلتون خواست بهش سر بزنید.
‘
•در مجلهی “پژواک هنر” کتاب رو کاملتر معرفی کردم، مجلهی بسیار جالب و خوبیه، اگر دوست داشتید از دکههای روزنامهفروشی میتونید تهیه کنید.
@pejvak.honar
‘
#شاهراه #نشر_چشمه #سینا_دادخواه #کتاب #کتاب_خوب #کتاب_بخوانیم #کتاب_خوانی #کتابخوانی #پژواک_هنر #مجله
…
امروز، بر فراز شهر زیبای اصفهان
‘
#سلفی
#selfie #selfies
#اصفهان
…
😊
سلام
…🌱
اين سُنبلِ سال قَبله.
پارسال پیازِ سُنبلم رو با گلدون پلاستیکی و خاکش گذاشتم یه گوشهی تراس و کمکم فراموشش کردم.
امروز رفته بودم توی تراس که بارون رو نگاه کنم و به این ۳۶۵ شبی که سپری کرده بودم فکر کنم که چشمم افتاد به این جوانهی کوچک و سبز. 😍
توی اسفند ماه بعضی از گلها رو سرما میزنه، از بین میرن. اینجور وقتها دل آدم خیلی میسوزه.
به نظرم تحملِ هر از دست دادنی سخته.
تحمل از دست دادنِ عزیز از همه سختتر.
ولی گاهی وقتها بین همهی ناامیدیها و اتفاقهای بد، توی همین اسفندِ سرد، یه جوانهی سبز خودشو بهت نشون میده و سعی میکنه مرهمی باشه برای اتفاقهای تلخ.
جوانهها به تو میگن زندگی ادامه داره و بالاخره بعد از هر زمستونِ سخت، سُنبلی هست که سبز بشه و زندگیت رو
از عطر بهار پر کنه.
در پنجمین شب از اسفند ماه، دلم رو به جوانهی سُنبلم خوش میکنم و فکر میکنم کاش در آستانهی بهار، در زندگی همه، نشانههای امید جوانه بزنه.
🌱🙏🏻
…
شاید، آخرین نرگسِ امسال
❤️
…
امروز، هوای تهران خوب شد ولی
خوزستان هنوز هوا ندارد.
🙏🏻😔
‘
#خوزستان #خوزستان_هوا_ندارد #خاک #هوا #تهران #تهرانگردی
…
تبریک به همهی عزیزانی که به شایستگی برندهی سیمرغ بلورین و دیپلم افتخار شدند👏🏻👌🏻
به خصوص سحر نازنین و سارای عزیزم❤️❤️
👌🏻👏🏻
و همینطور تبریک به تکتک کاندیداهای عزیز.
👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻
‘
جای ساعد سهیلی و جواد عزتی هم خالی.
…
عکسها از
مریم رضوی
آزاده امیرخان
رضا احدزاد
…
بعد از مدتها رفتم نونوایی و دیدم هم خودشون کیسه دارن که نون رو بذاری توش، هم بیرون از نونوایی از این میز فلزیا گذاشتن با چاقوی دندونهدار که بتونی نونهات رو تکه تکه کنی.
خیلی خوشم اومد.👏🏻
…
سلفی.
امروز .
نانوایی سنگک خیابان هدایت.
نونش عالیه، نورِ عکس من بده.
…
پینوشت:
اگه قبلا وبلاگ منو میخوندید و دوستش داشتید، امروز یه سری به کانال تلگرام بزنید.
🌹
بعد از انتشار:
خب همهی سوپرمارکتها این روزها نون دارند، حتی سنگک هم دارند، منم چون همیشه عجله دارم از همون سوپر نون میخرم،
حالا یه بارم قسمت شد سر راه من نونواییِ خلوت باشه! اشکالی نداره که
…
اینجا حدودا سه سال و نیمه هستم که پیشونیِ عزیزم رو مجروح کردم.
چیزی که یادمه اینه:
از رخدادی به شدت خوشحال بودم _که حدس میزنم به حضور مامانم مربوط میشد_، توی خونهی پدربزرگم داشتم دور مبلها میدویدم که احتمالا یا سرم گیج رفته یا پام لیز خورده و با کله خوردم به چهارچوب آهنیِ درِ دستشویی!
سرم شکست، کلی خون اومد، کلی گریه کردم، مامانم و مامانبزرگم منو بردن بیمارستان و پیشونیم هفت تا بخیه خورد.
چندین سال قبل، رفتم پیش دکتر سرکارات که جاش رو از بین ببره.
پرسید: “اذیتت میکنه؟” گفتم:”نه.” گفت: “چرا میخوای از بین ببریش؟” گفتم: “همینجوری.” گفت: “اولا این اصلا معلوم نیست، دوما هر کاری هم بکنی یه ذره جاش میمونه، سوما من میتونم درستش کنم و پولمو بگیرم ولی یادگاری شیطنت بچگیته، بذار بمونه، بعدا دلت براش تنگ میشه.” منم از خدا خواسته، تحت تاثیر حرفاش قرار گرفتم و اجازه دادم یادگارِ ذوقِ کودکیم تا همیشه روی پیشونیم بمونه.
‘
این بود ماجرای خط روی پیشونی من😊
پینوشت:
لباس صورتی لیزلیزی(به گویش کودکی) و اون شمع روی کیک با انگشتان لاک زده هم منو کشته.
…
یه وقتهایی هم سلفی میگیری و دفرمه میشی ولی خیلی دوستش داری.😊
‘
‘
‘
#سلفی #selfie
#iraniangirl #iranian #iranianactress #actress
❄️☃️🌨…
بهم گفت: “گوش کن،صدای برف داره میاد.”
من خندیدم و گفتم:”برف که صدا نداره، بارون صدا داره.”
گفت:”صدای برف داره میاد، صدای ماشینها رو گوش کن، صدای راه رفتن مردم، صدای درختها، صدای خیابون، این صدای برفه.”
به زور از جام بلند شدم و همونطور که به سمت پنجره میرفتم گفتم:”نه بابا مگه می شه، دیشب اصلا خبری نبود، اشتباه میکنی.”
بعد پرده رو کشیدم بالا و دیدم همه جا سفیدپوش شده.
حالا بعضی روزها تو زمستون که حوصلهی بیدارشدن ندارم و دنبال یه انگیزه میگردم، گوشهامو تیز میکنم تا بشنوم آیا صدای برف میاد؟
ولی انگار صدای برف فقط تو گوش عدهی خاصی میشینه. من نمیتونم تشخیص بدم.
انگار قسمته که همیشه کبوترهای خوش خبر به من بگن “پاشو برو پشت پنجره بیرون رو نگاه کن ببین چه برفی میاد.”
کاش منم امروز کبوتر خوش خبر شما باشم.
❄️🌨
‘
#برف
❤️❤️❤️❤️…
امشب
مراسم رونمایی از مجله
“پژواک هنر”
با عزیزترینانم
❤️❤️❤️❤️
…
عكس از كورش جوان
…
مديريت هنری مجلهی پژواک هنر
به عهدهی پدرجانه
‘
@pejvak.honar
‘
‘
‘
❤️❤️❤️…
با مادرجان و خواهرجان عزیزدل در آینه،
که دیشب راحت تخخخخت گرفتن خوابیدن😬
در این حد کلا براشون مهم نیست!
😊
اونوقت من بیخودی یک ساعت رفتم تو خیابون!
😊
@melikasharifinia
خدا رو شکر که امشب
سالم و سرحال
توی شهر زیبامون
با وجود هوای افتضاحش
کنار همیم
و میتونیم به رسم همیشه
دور هم جمع بشیم.
🙏🏻🌹
بلا دور باشه
یلداتون مبارک
❤️
و حافظ جان میفرمایند که:
شراب لعل میخواهم که مردافکن بود زورش
که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
‘
سماط دهر دون پرور ندارد شهد آسایش
مذاق حرص و آز ای دل بشو از تلخ و از شورش
‘
بیاور می که نتوان شد ز مکر آسمان ایمن
به لعب زهرهی چنگی و مریخ سلحشورش
!!!
📚…
کتاب اول نسیم مرعشی یعنی
“پاییز، فصل آخر سال است”
رو بسیار دوست داشتم.
با ترس سراغ “هرس” رفتم،
میترسیدم ناامیدم کنه،
ولی…
نسیم مرعشی
در کتاب دومش
چنان پخته و درخشان ظاهر شده
که با تمام وجود تحسینش میکنم.
👏🏻👏🏻👏🏻
چهارشنبهها
در توییتر و کانال تلگرام
با هشتگ
#چهارشنبههای_خواندنی
معرفی کتاب داریم.
بخشی از متن کانال تلگرام دربارهی هرس:
‘
“و اما قصه …
همین را بگویم که تا هفت صبح مرا با گلویی فشرده از بغض بیدار نگه داشت و قلبم را چنان به درد آورد که هنوز از تاثیرش رها نشدهام.
بعد از خواندن ۳۰ صفحهی اول،
چمدانم را بستم و با کتاب سفر کردم به جنوب
به جنگ،
به خاک،
به گرما،
به نخلستانی با نخلهای بیسر،
به قلب یک مادر که دیدن خون فرزند، سیاهش میکند،
به قلب یک پدر که درمانده و درماندهتر میشود،
به قلب کودکانی که ناخواسته بزرگتر از سنشان میشوند،
به قعر غم، به عمق سوگ.
‘
“هَرَس” كتاب سختی ست،
باورم نمیشود که توسط دختری متولد سال ۶۲ نوشته شده باشد.
به نظر من
کتاب دوم نسیم مرعشی
نوید ظهور یک نویسندهی تمام عیار را میدهد.”