روان تان روشن بانوی همیشه خوش رو و همیشه خوش خُلق…سفرتان آرام. صدای آرام بخش و چهره ی همیشه خندان تان فراموش مان نخواهد شد.به دور از دغدغه های بسیار ِاین روزگار ِ غریب ، در امن ِ آغوش پروردگار آسوده باشید خانم .
.
عکس مال چند ماه پیش است. در یکی از اکران های آخر ِ سوینا.پیش از آن که کوید ۱۹ فلج مان کند. گلاره پیش از نمایش فیلم برای خانم کیانفر جشن تولد گرفت.و این آخرین جشن تولدشان بود.برق چشم ها و شعف ِ کودکانه شان وقت بریدن کیک و فوت کردن شمع ها یادم نمی رود.
.
عکس را شهپر آرمات برداشت.
#صدیقه_کیانفر #گلاره_عباسی #شبنم_مقدمی
#پیشکسوتان_سینما
آن وقت ها که می شد بی هراس، بهار را به جسم و به جان دعوت کرد…روزگار ِ بی کرونا !
.
اردیبهشت ۹۲.روستای فشند
همیشه و همه جا گفته ام، رادیو، برای هنرمندان ِ اهل ِ آن ، نه شهرت می آوَرَد و نه ثروت…رادیویی ها برای دل شان کار می کنند، واقعا ً و بی شعار ، تنها برای دل شان.
.
چهارم اردیبهشت ، روز ِ رادیو مبارک ِ اهلش، چه هنرمندان و چه علاقه مندانش. رادیو در ایران امروز ۸۰ساله شد.
.
عکس مال ِ سال ها پیش از این است. اوایل دهه ی هشتاد شاید.سال های فعالیت در رادیو.
.
به بهانه ی روز رادیو ، لطفاً مطلب زیر را در ارتباط با یک برنامه ی رادیویی (صدای عبرت) که قرار است بازتولید شود بخوانید:
.
با برنامه رادیویی «صدای عبرت »چقدر آشنا هستید؟ این برنامه از سال ۱۳۷۴ تا ۱۳۹۳ از رادیو پخش می شد و شنونده های بسیاری داشت .شنوندگان برنامه ،داستانهای واقعی زندگی شان را ،برای آقای کاظم برغمدی سبزواری نویسنده و کارگردان برنامه می فرستادند و ایشان این داستان ها را به صورت نمایش رادیویی ساخته و پرداخته می کردند و با بازی جمعی از هنرمندان خوب و به نامِ رادیو، سینما و تئاتر در قالب نمایش تقدیم شما می شد… حالا اگر دوست دارید این نمایشهای جذاب و عبرت آموز که اغلب در ارتباط با آسیبهای اجتماعی بودند و بی اغراق زندگی بسیاری را نجات داده بودند و همچنین نمایشهای جدیدی را که در آینده نزدیک تقدیم حضورتان می شود، بشنوید، لطفا صفحه اینستاگرام صدای عبرت رو به آدرس زیر پی بگیرید و صدای هنرمندان محبوب خود را در این نمایش ها بشنوید. مطمئن باشید از شنیدنشان لذت زیادی خواهید برد.
.
@sedaye_ebrat👉👉👉👉👉👉
#صدای_عبرت #کاظم_برغمدی_سبزواری#رادیو_ایران #روز_رادیو
#نمایش_رادیویی
به جست و جوی تو
بر درگاه کوه می گریم،
در آستانه ی دریا و علف.
به جست و جوی تو
در معبر بادها می گریم
در چار راه فصول،
در چارچوب شکسته ی پنجره یی
که آسمان ابرآلوده را
قابی کهنه می گیرد.
به انتظار تصویر تو
این دفتر خالی تا چند
تا چند
ورق خواهد خورد؟
جریان باد را پذیرفتن
و عشق را
که خواهر مرگ است-
و جاودانگی
رازش را
با تو در میان نهاد.
پس به هیات گنجی در آمدی:
بایسته و آزانگیز
گنجی از آن دست
که تملک خاک را و دیاران را
از این سان
دل پذیر کرده است!
نامت سپیده دمی ست که بر پیشانی آسمان می گذرد
-متبرک باد نام تو!- و ما هم چنان
دوره می کنیم
شب را و روز را
هنوز را…
.
تا جان و حال و نا و نفسی هست ، با همه سختی و تلخی ِ ایام ، که نه می شود انکارش کرد نه فراموشش ! کاش بهره برداریم از زندگی و لحظه های گذرایش…کاش بشود ، کاش بتوانیم.
.
شعر ، سروده ی ا . بامداد ِ جان.
اینجا ، روستای کُندُر ، میان ِ لاله ها…در بهار ِ غریب ِ امسال .
.
#احمد_شاملو #ابامداد #بهار#زندگی
.
به این جهان
به جستجوی کسی نیامده بودم
و از جهان
به جستجوی کسی نرفتم
خواستم
آنچه را که نمی یافتم
یافتم
آنچه را که نمی خواستم
شیرین و تلخ
لفظ های جهان را چشیدم
و سپاس گفتم
کدبانوی کور را
.
شمس لنگرودی.
.
عکس را پیام ایرایی برداشته.در روزگاری که حال و احوال ِ همه مان بهتر از این بود!
.
بهار ۱۳۸۵. تهران
.
ممنون از پیام ، برای فرستادنِ عکس های قدیمی.
#پیام_ایرایی #عکس_قدیمی
.
بی درد نبودیم هیچ وقت ِ روزگار. نسل ِ من بی غصه گی و فارغ بالی را به یاد نمی آورد، تا بوده غمی ، هراسی ، اضطرابی همراه جان مان بوده…آمدن و ماندگار شدن ِ کرونا تتمه ی جان و توان مان را هم گرفته…واضح است و همگی درک می کنیم. روزگارمان سخت بود و سخت تر هم شد .اما یادمان باشد برای ادامه راه چاره ای جز روشن نگاه داشتن ِ چراغ ِ امید در دل هامان نداریم.به امید ِ روزهای روشن بی هیچ بیماری …به امیدِ بازگشتِ آرامش به ما و همه ی جهان مراقب هم ، مراقب ِ دیگران و عزیزان مان ، مراقب خودمان باشیم.
.
رعایت نکات بهداشتی را بی فایده نشماریم.دست شستن ِ مدام ، با حوصله و صحیح ،استفاده ی مداوم از ماسک ، عدم حضور در اجتماعات تا جای ممکن و رعایت دقیق ِهمه ی نکات ِ بهداشتی ای که همه ی ما هر روز چندین بار می خوانیم و می شنویم. می تواند از بیماری محفوظ مان بدارد.
.
برای هم دعا و آرزوهای خوب کنیم.باید از این مهلکه به یاری هم جان درببریم.
.
بلا و بیماری از همگان دور ، صحت و سلامت نزدیک.
#من_ماسک_میزنم
.
.
از شما بسیار آموختم آقا. نه فقط اخلاق حرفه ای ، نه فقط بازیگری …که رسوم ِ انسانیت. بخشندگی و مهر …تازه ماندن و کودکی…
زادروزتان خجسته ستاره ی محبوب و بی ادا .سایه تان مستدام.
.
عکس مال ِ سال ِ پیش است.همین روز. عادل معمار نیا برداشت از ما.
#پرویزپرستویی
توی عکس گردی های دوران قرنطینه پیداش کردم…مال ده سال پیشه. علی رضا و علاقه مندی هاش در یک قاب ! نعنا ، بچه گربه ای که بعدها هیچوقت مثلش رو ندیدیم ، بس که شیرین بود و البته تخس! از اون بچه ها که مامان گربه هه به دلایلی رهاش می کنه و می ره…علی رضا انقدر بهش رسید تا شد این خانومی که می بینین اینجور قشنگ به دوربین نگاه می کنه!…هیربد اولیایی که الان برای خودش آقایی شده ، از اون پسر بچه های کم نظیر ، با هوش و مهربون و مودب …همه چی تموم ، امسال می ره دانشگاه که یه آرتیست تمام عیار بشه.
نکته :
.
همیشه می دونستم عکس چیز ِ خیلی خوبیه ، این روزا بیشتر قدر عکسامو می دونم.
عکس رو هانا کامکار برداشته. اون روزا که گوشی ها دوربین نداشتن ، یا دوربین درست حسابی نداشتن ، هانا همیشه یه دوربین حرفه ای همراهش بود و عکسای عالی می گرفت.
.
روی سی دی ِ عکس نوشته ، کردان. خرداد ۸۹
.
خواستم حال و هوای صفحه م عوض بشه، شیرین بشه اوقات مون با خاطرات شیرین گذشته…این عکس گزینه ی خوبی بود. .
#نوستالژی#دیروزها #خاطرات .
.
من در تلاش و در جستجوی زندگی ام…زیستن نه به تنهایی، زندگی…همان که سهراب گفت آب تنی کردن در حوضچه ی «اکنون » است…در تلاش آفرینش ِ لبخندم ، در جستجوی بهتری…گمانم اینکه فقط نفسی بیاید و برود نامش زندگی نیست. زیستن است . مثل ِ نباتات. من دنبال ِ درک ِ حیاتم. پس زندگی را به خویش دعوت می کنم.
و به سبک ِ سهراب ، ساده و بی پیرایه با خودم تکرار می کنم :
.
زندگی رسم خوشایندی است
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ
پرشی دارد اندازه عشق
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یادمن و تو برود
.
عکس را بهروز شعیبی برداشته از من . در جزیره ی میاجیما در ژاپن . به تاریخ ِتیر ماه ۹۸.
.
و خودم هم نمی دانم چرا به نظرم این همه سرشار از زندگی ست.
.
#زندگی
.
میانِ کتابها گشتم
میانِ روزنامههای پوسیدهی پُرغبار،
در خاطراتِ خویش
در حافظه ای که دیگر مدد نمیکند
خود را جُستم و فردا را
عجبا!
جُستجوگرم من
نه جُستجو شونده
من اینجایم و آینده
در مشتهای من
.
شعر ، بامداد ِ جان
.
عکس ، پیام ایرایی
.
مهرماه ۱۳۹۸.تهران
…صدایی بودم من
ــ شکلی میانِ اشکال ــ،
و معنایی یافتم.
من بودم
و شدم…
.
عکس ها ، عباس عطار .
.
سال ۱۳۸۲.تهران. تئاتر شهر . اتاق گریم . وقتی برای نمایش « کبوتری ناگهان …» گریم می شدم. دست ها ، دست های سارا اسکندری ست ، طراح ِ چهره پردازی ِاین نمایش.
.
شعر ، بامداد ِ جان.
.
با سپاس از @aynehmagazine برای ارسال عکس ها.
#عباس_عطار
#پشت_صحنه
#سارا_اسکندری
#احمد_شاملو
…صدایی بودم من
ــ شکلی میانِ اشکال ــ،
و معنایی یافتم.
من بودم
و شدم…
.
عکس ها ، عباس عطار .
.
سال ۱۳۸۲.تهران. تئاتر شهر . اتاق گریم . وقتی برای نمایش « کبوتری ناگهان …» گریم می شدم. دست ها ، دست های سارا اسکندری ست ، طراح ِ چهره پردازی ِاین نمایش.
.
شعر ، بامداد ِ جان.
.
با سپاس از @aynehmagazine برای ارسال عکس ها.
#عباس_عطار
#پشت_صحنه
#سارا_اسکندری
#احمد_شاملو
به من بیاموز
چگونه عطر به گل سرخش باز می گردد
تا من به تو بازگردم
مادر!
به من بیاموز
چگونه خاکستر، دوباره اخگر می شود
و رودخانه، سرچشمه
و آذرخش ها، ابر
و چگونه برگ های پاییز دوباره به شاخه ها
باز می گردد
تا من به تو بازگردم مادر!
.
غادة السمان
.
عکس را ماهور موساییان برداشت، در مهر ماه سال ۱۳۸۹ ، در تهران.
#غادة_السمان #نوستالژی
#خاطرات
هیچ تسلیتی، تسلای ِهیچ فاجعه ای نیست…اما ما می گوییم ، می گوییم چون به اقسام ِ مصیبت و انواع ِ تسلیت عادت کرده ایم ! ما آرام خواهی می کنیم برای دل های داغدار…چون کار ِ دیگری از دست های ناتوان مان ساخته نیست.
.
برای بازماندگان ِ حادثه ی بیست و یکم اردیبهشت صبر و آرامش آرزو می کنم. جای ِ مسافران تان بهشت… روان شان غرق نور
.
#ناوچه_کنارک
.
حالا که ناگزیریم از فاصله …برای سلامت ِ تن هامان
حواس مان باید باشد به رعایت ِ بی فاصله گی ِ دل ها…عادت مان نشود کنار ِ هم نبودن…دوری ِ تن برای مان فاصله ی قلب نیاورد یک وقت! که فاصله ی قلب یقیناً بی مهری می آوَرَد و سردی می افزاید.
حواس مان باشد به رعایت ِ انسان ، رعایت ِ عشق.
دوست بداریم هم را تا جایی که می شود…محترم بداریم هم را ، ببخشیم هم را …تا جایی که می شود.
.
عکس را من برداشته ام، عنوانش را گذاشتم «عشق در قرنطینه». و با احترام تقدیمش می کنم به شاهین صفاری ، سید امیر پروین حسینی ، پرویز پرستویی ، گلاره عباسی و همه ی آن ها که در این روزگار ِ وانفسا ، عشق و انسانیت را قرنطینه نکردند.بلکه به وسعت ِ دل شان مهر و بخشندگی را تا می شدگسترش دادند.روزگار اگر هنوز روزگار است راستی که از دولت ِ سر ِ این هاست.
@shahinmung
@amirparvinhosseini
@parvizparastouei @gelarehabbasi
#انسانیت
.
میان ِ بحران اقتصادی و بیماری و بیکاری ، با مصیبت تازه چه کنیم؟این که می سوزد و برای همیشه از بین می رود دارایی ما و آیندگان ماست. از پس ِ سوختن زاگرس و بدل شدن ِ جنگل به بیابان و از میان رفتن ِ این همه گونه ی گیاهی و جانوری مصیبت های ثانویه اش از راه خواهد رسید. بی آبی ، فرسایش خاک ، هزار درد بی درمان …چرا هیچکس ، هیچ نهادی هیچ اقدام موثری نمی کند؟! مسئول کیست؟ مسئولین به داد اگر نرسند فاجعه ی عظیمی در راه است. .
هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم….
#زاگرس_در_آتش #آتش_سوزی_جنگل
.
میان ِ بحران اقتصادی و بیماری و بیکاری ، با مصیبت تازه چه کنیم؟این که می سوزد و برای همیشه از بین می رود دارایی ما و آیندگان ماست. از پس ِ سوختن زاگرس و بدل شدن ِ جنگل به بیابان و از میان رفتن ِ این همه گونه ی گیاهی و جانوری مصیبت های ثانویه اش از راه خواهد رسید. بی آبی ، فرسایش خاک ، هزار درد بی درمان …چرا هیچکس ، هیچ نهادی هیچ اقدام موثری نمی کند؟! مسئول کیست؟ مسئولین به داد اگر نرسند فاجعه ی عظیمی در راه است. .
هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم….
#زاگرس_در_آتش #آتش_سوزی_جنگل
.
میان ِ بحران اقتصادی و بیماری و بیکاری ، با مصیبت تازه چه کنیم؟این که می سوزد و برای همیشه از بین می رود دارایی ما و آیندگان ماست. از پس ِ سوختن زاگرس و بدل شدن ِ جنگل به بیابان و از میان رفتن ِ این همه گونه ی گیاهی و جانوری مصیبت های ثانویه اش از راه خواهد رسید. بی آبی ، فرسایش خاک ، هزار درد بی درمان …چرا هیچکس ، هیچ نهادی هیچ اقدام موثری نمی کند؟! مسئول کیست؟ مسئولین به داد اگر نرسند فاجعه ی عظیمی در راه است. .
هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم….
#زاگرس_در_آتش #آتش_سوزی_جنگل
چند کلمه درباره ی « خداحافظ دختر شیرازی»
.
موقع ِ فیلمبرداری، در آبان ۹۷، یا حتی پیش از اون ، همهمون، همهی عوامل فیلم از کارگردان و بازیگرا تا همه، مطمئن بودیم قراره یه فیلم ِ شیرین ِ حال ْخوب کن ِ ساده و سالم بفرستیم روی پرده که تماشاگرها رو در هر سن و سال و هر حال و هوایی که باشن، وادار کنه به عشق، عشق ِواقعی فکر کنن و اون رو توی دل و ذهنشون احیا کنن و از گرمای ِامید بخشش لذت ببرن و اگرم هیچکدوم ِ این کارا رو نکردن اقلا کمی خاطره بازی کنن و وقتی از سالن اومدن بیرون خواهینخواهی یه لبخند ِ ملیحی کنج ِ لبشون باشه… میدونستیم قصهی عاشقانهی ما چقدر با عاشقانههای لاکچری ِ پرطمطراقی که مد شده فرق و فاصله داره، اما از اونجا که به عشق و به عاشقانهی خودمون باور داشتیم، مطمئن بودیم بیشک میتونیم نقبی به دلها بزنیم و همراهشون کنیم با خودمون و قصهمون.
.
موقع ِ نمایش فیلم در پاییز ۹۸، فقط قلوهسنگ از آسمون نبارید! دلهایی که روشون حساب کرده بودیم برای عاشق شدن و هوای پاییز برداشتن و همراه شدن، همه، جوری خون بودن که حال و نایی برای عشق و حرف و قصهی عاشقانه نموند! حال همهمون جوری خراب بود که اسمی از سینما رفتن نمیشد آورد… همه سر به گریبون هزار غم و هزار گرفتاری بودیم… سینما کجای دلمون جا میشد؟!… اهالی ِسینمای مستقل میدونن وقتی کارگردانی به هزار خون ِدل پولی فراهم میکنه برای ساخت ِفیلم، و شرایطِ اکران نامناسب میشه، معنیش چی می تونه باشه. افشین هیچ حال و روز خوشی نداشت.
.
فیلم، اوایل فروردین ِامسال درحالی که همه در بحران ِ جدیدی به نام کرونا ویروس! به سر میبردیم و خونهنشین هم شده بودیم، وارد شبکه نمایش خانگی شد و راستش، تازه در طیفِ گسترده دیده شد و مخاطب ِخودش رو پیدا کرد. سیل اظهارنظرها و کامنتهای خوب و بسیار خوب از طرف ببینندههای بسیار ِفیلم به ما ثابت کرد که اشتباه نکرده بودیم، ما خواسته و توانسته بودیم با قلب ِ آدما ارتباط برقرار کنیم و این چیز ِ کمی نبود. لااقل، توی این روزهای حال ْبدی و ناامیدی، سبب کمی دلخوشی و کمی تغییر ِ ذائقه شدیم، برای ببینندگان. اینم چیز ِ کمی نیست.
.
برای افشین خوشحالم، که گرچه این استقبال مردم از فیلم حالا دیگه براش به لحاظ مالی چیزی نداره، اما دلش رو قرص میکنه که اشتباه نکرده، اشتباه نرفته، اشتباه نساخته.
.
اگه به دانلود قانونی اعتقاد دارین از طریق این .
لینک می تونین اقدام کنین.👈 https://bit.ly/3bEruVh
یادم هست سال ۷۰ ،این فیلم را «به خاطر ِهمه چیز » را، چهارتایی رفتیم دیدیم. من و محبوبه و ساقی و ندا. که آن سال ها ، از وسط های دبیرستان تا خیلی وقت بعدتَرَش ، همه اش با هم بودیم. سینمایش را هم یادم هست، آفریقا . همان که توی خیابان ولی عصر است. اهل ِ سینمای این گروه من بودم .می گشتم از توی مجله فیلم ، یا گزارش فیلم ،فیلم هایی که تعریفی ِ منتقدین بودند ، یا مثلا در جشنواره فجر ِ سال ِ پیش اش، جایزه گرفته بودند، پیدا می کردم و بچه ها را همراه می کردم برویم سینما.و خدا می داند چه آتش ها که نمی سوزاندیم ،در همین روزهای سینما رفتن هامان.دروغ نگفته باشم ، بیشتر از همه هم من!
دوست هایم از من عاقل تر بودند و خانم تر . همیشه ، تا همین حالا.
.
از خاصیت های قرنطینه گی کرونایی ، یکی همین مرور ِ گذشته ها و دلتنگ شدن برای آدم های آن روزگارهایت است. که غم ِ شیرینی را به دل ِ آدم راه می دهد. همان که فرنگی ها می گویندش « نوستالژی ».
.
محبوبه و ندا تهران اند. گاه گداری هم را می بینیم . هربار که از خاطره های مان برای بچه هایشان تعریف می کنند،بچه ها غش می کنند از خنده .اصرار عجیبی هم دارند به این تعریف کردن ها ، هر دوتایی شان !ساقی ، سال هاست رفته آمریکا ، همین دورادور با هم معاشرت می کنیم…و همه شان ، همیشه یادشان هست ، من چه شَری بودم و آن ها چه درس خوان و آرام و آدم حسابی!! و همه ی آتش ها همیشه از گور ِ من بلند می شده!
.
عمدا ً پشت ِ جلد را عکس ِ اول گذاشتم . مرور ِ خاطرات از پشت ِ جلد آغاز شد برایم. این نشریه ی ادبی ، با عنوان ِ « بهترین ها» را همان سال های اوایل دهه ی هفتاد می گرفتم. اما نه هر ماه.خاطرم نیست چند شماره و تا کی منتشر می شد.امروز لای ِ کتاب های قدیمی ام ، همین یک شماره اش را پیدا کردم.
.
#نوستالژی
یادم هست سال ۷۰ ،این فیلم را «به خاطر ِهمه چیز » را، چهارتایی رفتیم دیدیم. من و محبوبه و ساقی و ندا. که آن سال ها ، از وسط های دبیرستان تا خیلی وقت بعدتَرَش ، همه اش با هم بودیم. سینمایش را هم یادم هست، آفریقا . همان که توی خیابان ولی عصر است. اهل ِ سینمای این گروه من بودم .می گشتم از توی مجله فیلم ، یا گزارش فیلم ،فیلم هایی که تعریفی ِ منتقدین بودند ، یا مثلا در جشنواره فجر ِ سال ِ پیش اش، جایزه گرفته بودند، پیدا می کردم و بچه ها را همراه می کردم برویم سینما.و خدا می داند چه آتش ها که نمی سوزاندیم ،در همین روزهای سینما رفتن هامان.دروغ نگفته باشم ، بیشتر از همه هم من!
دوست هایم از من عاقل تر بودند و خانم تر . همیشه ، تا همین حالا.
.
از خاصیت های قرنطینه گی کرونایی ، یکی همین مرور ِ گذشته ها و دلتنگ شدن برای آدم های آن روزگارهایت است. که غم ِ شیرینی را به دل ِ آدم راه می دهد. همان که فرنگی ها می گویندش « نوستالژی ».
.
محبوبه و ندا تهران اند. گاه گداری هم را می بینیم . هربار که از خاطره های مان برای بچه هایشان تعریف می کنند،بچه ها غش می کنند از خنده .اصرار عجیبی هم دارند به این تعریف کردن ها ، هر دوتایی شان !ساقی ، سال هاست رفته آمریکا ، همین دورادور با هم معاشرت می کنیم…و همه شان ، همیشه یادشان هست ، من چه شَری بودم و آن ها چه درس خوان و آرام و آدم حسابی!! و همه ی آتش ها همیشه از گور ِ من بلند می شده!
.
عمدا ً پشت ِ جلد را عکس ِ اول گذاشتم . مرور ِ خاطرات از پشت ِ جلد آغاز شد برایم. این نشریه ی ادبی ، با عنوان ِ « بهترین ها» را همان سال های اوایل دهه ی هفتاد می گرفتم. اما نه هر ماه.خاطرم نیست چند شماره و تا کی منتشر می شد.امروز لای ِ کتاب های قدیمی ام ، همین یک شماره اش را پیدا کردم.
.
#نوستالژی
سال ِ ۸۷ ، دوازده سال پیش از این، همین روزهای اوایل ِ بهار با سیامک ِ شایقی که روانش شاد ، راهی ِ آبادان شدیم برای ساختن ِ فیلم ِ «آوای نخلستان». سی و چند جلسه فیلمبرداری در شرایط ِ سخت را با انگیزه ی ساختن ِ یک فیلم ِ خوب، با موضوعی خاص پشت ِ سر گذاشتیم. به این امید که «آوای نخلستان» روی پرده و بعد روی صفحه ی تلویزیون خستگی هامان را در ببرد.
امیدی که به یأس بدل شد! از «آوای نخلستان» تنها همین چند عکس ِ بی کیفیت و همین چند خبر ِ قدیمی باقی ماند و دو اکران در بخش ِ ویدیویی ِ جشنواره ی فجر ِ آن سال، آن هم به همت و تلاش و آقای شایقی. فیلم ،هرگز روی ِ پرده ی سینما و صفحه ی تلویزیون را ندید.گفتند موضوعش مناسب ِ شرایط ِ روزگار نیست. و گویا موضوع ِ «احقاق ِ حق» هیچ گاه مناسب ِ شرایط ِ هیچ روزگاری نیست!
.صبح که خبر ِ فوت ِ ایشان را شنیدم گفتم حالا لابد عده ی کثیری ! شروع می کنند به داد ِ سخن دادن که آی ! چه حیف و چه افسوس و چه نخبه ای از دست مان رفت ! و همین ها ، که احیاناً مسئول یا تصمیم گیرنده هم بوده اند،آیا به وقتش تلاشی ، اقدامی کردندکه همین نخبه ی از دست رفته ، حسرتی با خود به گور نَبَرَد؟! حسرتی مثل ِ پخش یا اکران ِ فیلمش…یا ساخت ِ آثار ِ جدیدی که همیشه طرحش را در ذهن و در دست داشت؟ .
یادم نمی رود آن همه دوندگی که برای دیده شدن ِ این فیلم کردند…هربار حرفش می شد می گفتند دلم برای جانی که تو کندی برای این نقش، بیشتر از همه می سوزد !
.
روح و روان ِ سیامک شایقی ِ عزیز شاد ، که از او بسیار آموختم. ایده آل گرایی و سخت گیری و سخت پسندی اش حتی در شرایط ِ بسیار سخت، خاص ترین چیزی ست که از ایشان به خاطرم مانده.
.
جای شان بهشت .
#سیامک_شایقی#سینمای_ایران #کارگردانان_سینما
لطفاً
اگر در دوستان و اطرافیان تان ، عزیز ِ نابینایی سراغ دارید، ایشان را با فعالیت های مجموعه ی سوینا آشنا کنید. سوینا برای آن ها فعال است.
.
انتشار نسخه توضیحدار فیلم سینمایی برباد رفته با صدای شبنم مقدمی
فیلم سینمایی «برباد رفته» با صدای شبنم مقدمی توضیحدار شد.
به گزارش روابط عمومی سوینا، این گروه در تازهترین فعالیت خود نسخه توضیحدار فیلم سینمایی کلاسیک «برباد رفته» را روز پنجشنبه 5 تیر ماه منتشر میکند.
این فیلم روز پنجشنبه ساعت 19 از رادیو سوینا پخش خواهد شد و پس از آن، روی سایت سوینا در دسترس مخاطبان قرار خواهد گرفت.
شبنم مقدمی، بازیگر سینما تئاتر رادیو و تلویزیون «برباد رفته» را پردهخوانی کرده است.
علاقمندان میتوانند با مراجعه به پایگاه اینترنتی سوینا به نشانی www.sevinagroup.com به فایل فیلمهای سینمایی صوتی دسترسی داشته باشند.
سوینا (سینمای ویژه نابینایان) هر ماه، دو فیلم سینمایی کلاسیک خاطرهانگیز را با همراهی هنرمندان توضیحدار میکند.
این گروه پیشتر نسخه صوتی دو فیلم سینمایی کلاسیک «کازابلانکا» با صدای سحر دولتشاهی و «دزد دوچرخه» با صدای محسن بهرامی را منتشر کرده است.
#سوینا #سوینا_سینمای_ویژه_نابینایان_ایران #گلاره_عباسی #شبنم_مقدمی
@sevinagroup
قرار بود نهم اسفندماه، «اولین جشنواره بینالمللی عروسکی یزد» با همکاری «خانه عروسک» طی مراسم زیبا و با شکوهی برگزار بشه که ناگهان جناب کرونا بیدعوت تشریف آوردن و همه چیز به هم ریخت. دست از پا درازتر برگشتیم تهران و به خونههامون پناه بردیم، ساختمان خانه عروسک یه مرتبه سوت و کور شد، عروسکها تنها شدن و محمدآقا سرایدار افغانستانیِ ما که دلش رو برای سفر یزد صابون زده بود، کنار عروسکها زانوی غم بغل کرد.
پویش درمانگران ایران (یادا) که شکل گرفت، خانه عروسک شد محل گردآوری و توزیع تجهیزات و بنفشه بدیعی که قرار بود دبیر جشنواره یزد باشه، با همکاری بیش از پنجاه نفر از هنرمندان عروسکی شروع کردن به تولید شیلدهای محافظتی
و با تولید پنجاههزار شیلد، کاری کردن کارستان!🌱 طی یک ماهی که پشت سر گذاشتیم با کمک شما تونستیم بخشی از نیاز جامعه درمانی کشور رو به ویژه در شهرهای محروم برطرف کنیم، اما متاسفانه انگار ماجرا ادامه داره و باز هم به کمک و همراهی شما نیاز داریم .
مرضیه برومند
کمک کنید که همچنان واسطهی یاریرسانی شما به کادر درمانی کشور باشیم.
کمکهای خود را به:
بانک پارسیان: 81000008622005
شماره کارت:
6221061204475612
شماره شبا:
IR610540106581000008622005
“خیریه یاران برکت مهر” واریز نمایید.
تماس با ما:
مرضیه برومند
[email protected]
رخشان بنی اعتماد
[email protected]
@Yaadango
#یادا #یاران_درمانگران_ایران #کادر_پزشکی_درمانی #خیریه_یاران_برکت_مهر #کرونا #کووید۱۹
@rakhshanbanietemad
@marziehbaroumand