تنها دستهايِ تو كه پيراهنِ دريده ي يوسف را در آبرويِ زليخا كُر داده اند سمتِ خوابِ نوازش را مي دانند. #حسين_منزوى #خواهر_برادری عكس:@alijenabb
تنها دستهايِ تو كه پيراهنِ دريده ي يوسف را در آبرويِ زليخا كُر داده اند سمتِ خوابِ نوازش را مي دانند. #حسين_منزوى #خواهر_برادری عكس:@alijenabb
و تو هم روزي پير مي شوي اما من پيرتر از اين نخواهم شد در لحظه اي از عمرم متوقف شدم منتظرم بيايي و از برابر من بگذري زيبا ، پير شده آراسته به نوري که از تاريکي من دريغ کرده اي #شمس_لنگرودی عكس:آرمين احمري
اگر به خدايي اعتقاد داريم، به چه چيزي اعتراض داريم؟ اگر به خدايي اعتقاد نداريم، به چه كسي اعتراض داريم؟ ما تسليم مشيّت پروردگاريم، اما… دل، زبانِ دلتنگي را نمي فهمد. #آيت #چهلم #حضرت_مادر
راه با او يك گام است #حسين_منصور_حلاج #خدانگهدار_مادرم
در ميانِ دو پلان، دور از همه هاشم در خلوتش @mohammadkart @seyedmaziarhashemi @javadezzati @alishadman @rasoul_sadrameli @tannaz.tabatabaei.official #شنای_پروانه #امير_آقايي #هاشم_دادا
باید یک مکانی باشد؛ هر مکانی.. حتی یک مکان خیالی؛ تا بتوانیم به آنجا برویم؛ و از نو زاده شده،برگردیم…. #كارلوس_فوئنتس
عشق به دیگری ضرورت نیست ، حادثه است . عشق به وطن ضرورت است نه حادثه . عشق به خدا ترکیبی است از ضرورت و حادثه. #نادر_ابراهیمی
اگر انسان مایل باشد چیزی را به طور روشن، واضح و دقیق ببیند، می بایست ذهنش بسیار آرام و بدون تمامی تعصبات، فریب، گفتگوها، تجسم ها و تصاویر باشد. برای دیدن، تمامی این پرده ها باید کنار روند، زیرا تنها در سکوت محض است که شما قادر به مشاهده خواهید بود، نه زمانی که در حال جستجو، پرسش یا در انتظار گرفتن پاسخ هستيد. #جيدوكريشنامورتى
جهان، بي شعر، بسيار ناچيز بود #شمس_لنگرودی @shamselangeroodi
دشوارترین شکنجه این بود که ما یک یک به درون خویش تبعید شدیم #شفيعي_كدكني
ياشاسين اروميه #درياچه_اروميه #اروميه #نمك
حق تعالی به بایزید گفت که یا بایزید، چه خواهی؟ گفت: خواهم که نخواهم. (فیه ما فیه)
#كتاب_باز #حاتم_مشمولی #سروش_صحت
تو را کنار چه بگذارم که یکدستی چشم اندازت به هم نخورد؟ #حسين_منزوى #تولد #مادر
سالها پيش، كاملا اتفاقي، در برنامه از تلويزيون، جوان مستعد و دانش آموخته اي را ديدم كه دچار معلوليت گسترده اي بود. رويِ ويلچر رو در رويِ مجري نشسته بود و به سختي اما در كمال ادب و طمأنينه به سئوالات پاسخ ميداد، جذب شدم به پشتكار و تلاشش در تحصيل علم. در جايي از انتهاي بحث، مجري سئوال آخر را پرسيد: از اينكه معلولي چه احساسي داري؟! و جوان مكثي كرد، لختي حتي بيش از مكث، و پاسخ داد: همه ي ما معلوليم، علت خداست.
نقلست که در شبانه روزی در زندان هزار رکعت نماز کردی، گفتند میگوئی که من حقام، این نماز که را میکنی؟ گفت: ما دانیم قدر ما. #ذكر_منصور_حلّاج #تذكره_الاوليا #عطار
يكي از دشواريهاي بزرگ ما، نديدن خودمان به گونه اي درست و روشن است. #جيدو_كريشنامورتي