Home Actress Shabnam Moghadami HD Instagram Photos and Wallpapers March 2022 Shabnam Moghadami Instagram - . از این پنجره چه دیدنی‌ها می‌دیدیم آقاجان…خاطرت هست؟ چه باران‌ها ،چه برف‌ها…چه آسمان ِ آبی و خاکستری …چه بهار و خزان‌ها… حالا که ما سال‌هاست رفته‌ایم و استخوان‌مان هم خاک شده…حالا که ارواح ِ گم‌نام ِ سرگردانی محسوب می‌شویم که نام‌ و شهرت‌مان که هیچ،یاد و خاطره‌مان هم دیگر به یاد ِ کسی نیست،از این پنجره دیگر چیزی پیدا نیست آقاجان…چیزی به جز غم…جز دلتنگی پیدا نیست…جانم برای‌تان بگوید آقاجان،صبح و شام ِ مردم ِ این روزگار ِ عجیب و غریب مرگ و خبر ِ مرگ و درد ِ بی‌درمان و جنگ و ستیز و بدبختی‌ست آقاجان…گرفتار ِکدام نفرین‌اند این‌ها نمی‌دانم!اما،هربار می‌آیم سری بزنم به عمارت ِمخروبه‌مان، از پشت ِ همین پنجره، هزار آدم ِ گرفتار ِ سربه‌گریبان غمگین می‌بینم که شبیه مایند…شبیه ارواح!..بیا یک روز با من به تماشای‌شان…مرده و زنده‌شان توفیر ندارد آقاجان. خوش به اقبال ما که وقت ِ زندگی، زنده بودیم و‌ سَر که زمین گذاشتیم، تن‌مان خاک شد و روح مان آزاد…این‌ها خیلی بیچاره‌اند آقاجان… . متن، بخشی ست از «دل‌نوشته‌های روزهای بی آفتاب»که دیگر امیدی به انتشارشان ندارم. . عکس را از خانه‌ی اعیانی ِنیمه خرابی در پامنار ِ تهران برداشتم، در روزی از روزهای زمستان سال دوصفر. . تلفیق ِ این نوشته و این عکس از دلگیری ِ امروزم می‌آید.صبح ِ که خبر ِ مرگ ِ خودخواسته‌ی خانم فکور صبور،بازیگر ِ جوان و زیبا به اخبار ِ بد ِ دیگر ِ این روزها علاوه شد،انگار دلم یک‌باره سرریز شد. خدایش بیامرزد. . امید به روزهای بهتر…امید به خدا. #روزهای_سخت_مرگ_آلود #امید_به_فردایی_بهتر .

Shabnam Moghadami Instagram – . از این پنجره چه دیدنی‌ها می‌دیدیم آقاجان…خاطرت هست؟ چه باران‌ها ،چه برف‌ها…چه آسمان ِ آبی و خاکستری …چه بهار و خزان‌ها… حالا که ما سال‌هاست رفته‌ایم و استخوان‌مان هم خاک شده…حالا که ارواح ِ گم‌نام ِ سرگردانی محسوب می‌شویم که نام‌ و شهرت‌مان که هیچ،یاد و خاطره‌مان هم دیگر به یاد ِ کسی نیست،از این پنجره دیگر چیزی پیدا نیست آقاجان…چیزی به جز غم…جز دلتنگی پیدا نیست…جانم برای‌تان بگوید آقاجان،صبح و شام ِ مردم ِ این روزگار ِ عجیب و غریب مرگ و خبر ِ مرگ و درد ِ بی‌درمان و جنگ و ستیز و بدبختی‌ست آقاجان…گرفتار ِکدام نفرین‌اند این‌ها نمی‌دانم!اما،هربار می‌آیم سری بزنم به عمارت ِمخروبه‌مان، از پشت ِ همین پنجره، هزار آدم ِ گرفتار ِ سربه‌گریبان غمگین می‌بینم که شبیه مایند…شبیه ارواح!..بیا یک روز با من به تماشای‌شان…مرده و زنده‌شان توفیر ندارد آقاجان. خوش به اقبال ما که وقت ِ زندگی، زنده بودیم و‌ سَر که زمین گذاشتیم، تن‌مان خاک شد و روح مان آزاد…این‌ها خیلی بیچاره‌اند آقاجان… . متن، بخشی ست از «دل‌نوشته‌های روزهای بی آفتاب»که دیگر امیدی به انتشارشان ندارم. . عکس را از خانه‌ی اعیانی ِنیمه خرابی در پامنار ِ تهران برداشتم، در روزی از روزهای زمستان سال دوصفر. . تلفیق ِ این نوشته و این عکس از دلگیری ِ امروزم می‌آید.صبح ِ که خبر ِ مرگ ِ خودخواسته‌ی خانم فکور صبور،بازیگر ِ جوان و زیبا به اخبار ِ بد ِ دیگر ِ این روزها علاوه شد،انگار دلم یک‌باره سرریز شد. خدایش بیامرزد. . امید به روزهای بهتر…امید به خدا. #روزهای_سخت_مرگ_آلود #امید_به_فردایی_بهتر .

Shabnam Moghadami Instagram - . از این پنجره چه دیدنی‌ها می‌دیدیم آقاجان…خاطرت هست؟ چه باران‌ها ،چه برف‌ها…چه آسمان ِ آبی و خاکستری …چه بهار و خزان‌ها… حالا که ما سال‌هاست رفته‌ایم و استخوان‌مان هم خاک شده…حالا که ارواح ِ گم‌نام ِ سرگردانی محسوب می‌شویم که نام‌ و شهرت‌مان که هیچ،یاد و خاطره‌مان هم دیگر به یاد ِ کسی نیست،از این پنجره دیگر چیزی پیدا نیست آقاجان…چیزی به جز غم…جز دلتنگی پیدا نیست…جانم برای‌تان بگوید آقاجان،صبح و شام ِ مردم ِ این روزگار ِ عجیب و غریب مرگ و خبر ِ مرگ و درد ِ بی‌درمان و جنگ و ستیز و بدبختی‌ست آقاجان…گرفتار ِکدام نفرین‌اند این‌ها نمی‌دانم!اما،هربار می‌آیم سری بزنم به عمارت ِمخروبه‌مان، از پشت ِ همین پنجره، هزار آدم ِ گرفتار ِ سربه‌گریبان غمگین می‌بینم که شبیه مایند…شبیه ارواح!..بیا یک روز با من به تماشای‌شان…مرده و زنده‌شان توفیر ندارد آقاجان. خوش به اقبال ما که وقت ِ زندگی، زنده بودیم و‌ سَر که زمین گذاشتیم، تن‌مان خاک شد و روح مان آزاد…این‌ها خیلی بیچاره‌اند آقاجان… . متن، بخشی ست از «دل‌نوشته‌های روزهای بی آفتاب»که دیگر امیدی به انتشارشان ندارم. . عکس را از خانه‌ی اعیانی ِنیمه خرابی در پامنار ِ تهران برداشتم، در روزی از روزهای زمستان سال دوصفر. . تلفیق ِ این نوشته و این عکس از دلگیری ِ امروزم می‌آید.صبح ِ که خبر ِ مرگ ِ خودخواسته‌ی خانم فکور صبور،بازیگر ِ جوان و زیبا به اخبار ِ بد ِ دیگر ِ این روزها علاوه شد،انگار دلم یک‌باره سرریز شد. خدایش بیامرزد. . امید به روزهای بهتر…امید به خدا. #روزهای_سخت_مرگ_آلود #امید_به_فردایی_بهتر .

Shabnam Moghadami Instagram – .
از این پنجره چه دیدنی‌ها می‌دیدیم آقاجان…خاطرت هست؟
چه باران‌ها ،چه برف‌ها…چه آسمان ِ آبی و خاکستری …چه بهار و خزان‌ها…
حالا که ما سال‌هاست رفته‌ایم و استخوان‌مان هم خاک شده…حالا که ارواح ِ گم‌نام ِ سرگردانی محسوب می‌شویم که نام‌ و شهرت‌مان که هیچ،یاد و خاطره‌مان هم دیگر به یاد ِ کسی نیست،از این پنجره دیگر چیزی پیدا نیست آقاجان…چیزی به جز غم…جز دلتنگی پیدا نیست…جانم برای‌تان بگوید آقاجان،صبح و شام ِ مردم ِ این روزگار ِ عجیب و غریب مرگ و خبر ِ مرگ و درد ِ بی‌درمان و جنگ و ستیز و بدبختی‌ست آقاجان…گرفتار ِکدام نفرین‌اند این‌ها نمی‌دانم!اما،هربار می‌آیم سری بزنم به عمارت ِمخروبه‌مان، از پشت ِ همین پنجره، هزار آدم ِ گرفتار ِ سربه‌گریبان غمگین می‌بینم که شبیه مایند…شبیه ارواح!..بیا یک روز با من به تماشای‌شان…مرده و زنده‌شان توفیر ندارد آقاجان.
خوش به اقبال ما که وقت ِ زندگی، زنده بودیم و‌ سَر که زمین گذاشتیم، تن‌مان خاک شد و روح مان آزاد…این‌ها خیلی بیچاره‌اند آقاجان…
.
متن، بخشی ست از «دل‌نوشته‌های روزهای بی آفتاب»که دیگر امیدی به انتشارشان ندارم.
.
عکس را از خانه‌ی اعیانی ِنیمه خرابی در پامنار ِ تهران برداشتم، در روزی از روزهای زمستان سال دوصفر.
.
تلفیق ِ این نوشته و این عکس از دلگیری ِ امروزم می‌آید.صبح ِ که خبر ِ مرگ ِ خودخواسته‌ی خانم فکور صبور،بازیگر ِ جوان و زیبا به اخبار ِ بد ِ دیگر ِ این روزها علاوه شد،انگار دلم یک‌باره سرریز شد.
خدایش بیامرزد.
.
امید به روزهای بهتر…امید به خدا.

#روزهای_سخت_مرگ_آلود
#امید_به_فردایی_بهتر
. | Posted on 02/Mar/2022 17:03:19

Shabnam Moghadami Instagram – .
آزرده از هیچ…
آزرده از همه چیز…
زخمهایی بر صورت داشت
که گویی لبخند می زد
ولی در گریبان خود می گریست
و بر لبخند خود می گریست…
.
سروده‌ی بیژن جلالی.
عکس،فاطمه رحمانی عزیز.تهران.بهاری که گذشت …
بهار ِ هزارو‌چهارصد ِ عجیب.
صورت‌آرایی،مریم بانو رهنما.
.
#بیژن_جلالی 
#شبنم_مقدمی
#مریم_رهنما 
#فاطمه_رحمانی

@maryamrahnama__ 
@falifilm
Shabnam Moghadami Instagram – .
این عکس مال ِ پشت صحنه‌ی فیلم ِ «آزمایشگاه»،ساخته‌ی دکتر حمید امجده…مال ِ ده سال پیش،پاییز ِسال ۱۳۹۰.
اولین حسی که بعد از دیدن ِ عکس بهم دست داد این بود که خداروشکر !همه‌ی آدمای ِ توی عکس،زنده‌ان! صحیح و سالم…حالا گیرم ده سال پیرتر! 
بعدش دلم تنگ شد…برای روزای کمی بهتر،که کمی راحت‌تر می‌شد خندید،کمی راحت‌تر می‌شد کنار ِ هم بود،دست ِ کم همدیگه رو به راحتی می‌شد بغل‌کرد!
نه که غم نبود،بود! این‌قدر نبود! یا بود و ما جوون بودیم و حالی‌مون نبود!
بعدش دلم گرفت،برای امید‌ها و آرزوهای بربادرفته‌مون…برای باد ِ هوا شدن ِ اون همه هوایی که به سر  داشتیم…
بعدش دلم سوخت…برای همه‌مون، اول از همه برای خودم که سقف ِبلند ِ آرزوهام روز‌به‌روز کوتاه و کوتاه‌تر شد و گمونم همین روزا مفهومی به اسم «آرزو» کلا فراموشم شه!
بعدشم شروع کردم با استقامت ِ همیشگی‌!(شما بخونید پررویی!!)به مقابله با همه‌ی حس های بد و نومید کننده که از همه جایِ قلبم داشت می‌جوشید!

.
از راست، نفیسه ذاکری عزیزم که منشی صحنه‌ی فیلم بود، من ، دکتر حمید امجد، دوست نازنینم ،نویسنده و کارگردان ِفیلم،پشت ِ سرش مهران ملکوتی عزیز، صدابردار درجه یک، افشین هاشمی عزیز ،ساغرعزیزی، نازی خاتمی،باران کوثری،دورتر …رضا کیانیان عزیز، پشت به دوربین،رضا بختیاری نیک.
ردیف ِ پشت،کیوان عزیز ،بوم‌من ِدرجه یک و مهدی عزیز ،بچه‌ی نازنین ِ تدارکات.که امیدوارم اون علامت وی ِ ویکتوری هنوز همراهش باشه و پیروزترین باشه .(اون صورت ِ نصفه رو هم هرکاری کردم نشناختم!)
عکس رو یادم نیست کی گرفت ازمون.به لطف دوستی همین چند روز ِ پیش به دستم رسید.
.
ما لباس و گریم ِ فیلم رو‌داریم. وگرنه گمونم هیچکی منو با این سر و ظاهر به یاد نمی آره !
.
#حمید_امجد 
#افشین_هاشمی 
#باران_کوثری 
#ساغر_عزیزی 
#شبنم_مقدمی 
#مهران_ملکوتی 
#رضا_کیانیان 
#نفیسه_ذاکری 
#نازی_خاتمی
#رضا_بختیاری_نیک 
#عکس_پشت_صحنه 
#سینمای_ایران 
#خاطره_بازی 
#دیروزها

Check out the latest gallery of Shabnam Moghadami