#یائسگی یک اتفاق فیزیولوژیک است. نه نقص است ،نه عیب.
#نقص بیسوادی،ناآگاهی،وعدم شعور است.
#نقص ، بوی تعفن مغزهای پوسیده وپر بلاهت است.
#تکلیف شما دونفرمعلوم بود ،آن رسانه ای هم که شمارا دعوت به فحاشی و توهینی اینچنین آشکار می کند ، حضورش نومیدی محض است.
#بودن به از نبود، خاصه دربهار!
#کاش دلتان را به دریای امید می دادید !حتی اگر، دوربود ،حتی بسیار دور!
#کاش …..
#این روزها ,هرروز غم انگیزتر می شوند، مخصوصاًدر غروب! مخصوصاً در غروبِ ابدیِ انسانهایِ شریف!
یادتان ماندگاروبخیر جناب پور احمد عزیز وهزاران حیف !
#تسلیت به بانووخانواده محترم پور احمد
#ما!
#من ودرخت
هردو خزان زده
#اما
باریشه وپادرجای!
در سرزمینی که تنها،
اندوه درآن،
به عدالت تقسیم می شود.
#ما!
من ودرخت
دخترانِ دشت ،در روشنایِ آفتاب،
بهارراانتظارمیکشیم،
#زمزمه_باباد
#شهرام_علیدی
عکس:#جوادجلالی
#مُردیم درحسرتِ آغاز یک روز بدونِ درد، بدونِ اندوه،بدونِ اعدام!
#وحسرت این دستهای سیمانی!
#نه_به_اعدام
#تسلیت.
#زن_زندگی_آزادی
#محمدمهدی_کرمی
#محمدحسینی
#ای بی پناه سرزمین مادریم ، دلیرم
میدانم!
شجاعت تو کفایت می کند،
باهمان تکه های سنگ! حتی دراین جدال نابرابر تیربار و دوشکا وکلاشیکف!
قلبم در کوردستان ، سیستان وبلوچستان وخوزستان می تپد،
برای مردمان ساده ای که فقط عدالت وآزادی می خواهند
وتف می کنم ، تف به این جهان بی غیرت. وسکوت معنا دار تمام سازمانهاوکشورها وسیاستمداران کثافت ِمنفعت طلبِ سیاس.
#ژن_ژیان_ئازادی
#ژن_ژیان_ئازادی
#تهران جایی برای مُردن.
#مرگ مثل آب خوردن.
#اتاقِ گازی بوسعت تهران.
زن_زندگی_آزادی
#وهیچ ،وزنی ایستاده،
در آستانه ی غروب،
در انتظارِی طولانی،
ویقین حضورِ مجمرِخورشید،
به سحرگاهِ واپسین روز.
#من از یادت نمی کاهم.
حتی دراین روزها که خانه را خزان زده.
#ماهگل_مهر
# سرتان را از پنجره بیرون بیاورید، کمی به درختان ،کمی به آسمان که امروز نسبتاً کم دود است،کمی به خورشید،کمی به صدای باران اگر بارید ، کمی به صدای پرندگان، کمی به صدای بازی بچه ها ، کمی به صدای سازنوازنده ی دوره گرد، کمی به عبور عابران ، به زنی که بازنبیلی خالی عبور می کند ، به مادری که دست بچه اش را گرفته واز عرض خیابان طوری عبور می کند که سپر فرزندش درمقابل عبور اتومبیلها باشد ، به پسر بچه ای که نان خریده ودرحالیکه تکه ای ازنان رامیخورد لگدی هم به توپ دوستانش می زند ، اندکی به باغبان پیر نگاه کنید که می کارد ، می کارد. کمی نگاه کنید به بچه هایی که از مدرسه می آیندو به زنی که تاکمر خم شده وشیشه پنجره راتمیز می کند ، شما زندگی را #فراموش کرده اید .
کمی به صدای زندگی گوش کنید ،به زندگی نگاه کنید. #زندگی!
#خسته نشدیدازاینهمه نگاه کردن ودر خدمت #مرگ بودن؟
#بودن به ازنبود خاصه باامید!
#چه جانهای عزیزی ، چه جانهای عزیزی.
#زمستان_است.
#تهران_اکباتان_۲۳بهمن
#ژن_ژیان_ئازادی
زن_زندگی_آزادی
#پلاسکو
#از آن دمی که زچشمم برفت رود عزیز
کناردیده ی من همچو رودِ جیحون است.
#درسرزمین من هرروز روز مادر است.
#مادرانی که فرزندانشان می روند.
#مادرانی که فرزندانشان کشته می شوند
#مادرانی که فرزندانشان دربندند.
#مادرانی که فرزندانشان بیکارند.
#مادرانی که فرزندانشان ….
درهیچ کجای جهان به اندازه سرزمین من ،
روزها برمدارِ بیم وامیدِ مادران نمی گردد.
روزجهانی مادر!
#غروبِ سال بد ،
واینک صبح شده، صبحِ سالِ پیش رو ، وما دوباره برمی خیزیم، بی خستگی تا#زندگی را درنوردیم ، بازرهِ امید!
#زن#زندگی#آزادی
#نه به فراموشی
#نه به اعدام
#زن_زندگی_آزادی
#آنگاه دهانم را دوختند،
حصاری گرداگردم برافراشتند،
وساقه ی غرورشگفتم را،
به سرکش ترین شعله هاسپردند.
(بی بار وبر کنده ای عبوس،
باسهمِ آسمان وزمینی عقیم.)
حلقه ی زرینِ دلمشغولیهایِ بی بهایی را
گران !
درکف پینه بسته دستانم،
به منت فروگذاشتند،
وتاریخ را از وجودم تهی کردند ! تهی!
(شاه بانویی
در اردوگاه کارِ تکراری)
آئینه ها را در گودترین نقطه ی پستوها
پنهان کردند،
تادر خویشتن ننگرم.
(الهه ی سترونِ معبدی شدم مهیب،
وبهشت زیر پاهایم جولان میداد)
بادهان دوخته اما!
روی خطوط رنج رقصیدم،
از درّه های دلتنگی گذشتم،
شبانه هایِ گیجِ مشوش را،
بیتابانه تاب آوردم،
بر آرامشِ زلال واژه بالیدم،
پس !
پرشدم از جهانی که تهی بود از من
لبریز جمعیت!
لبالب از زیبایی!
وگیسو افشاندم بر جنگلِ جهان!
آنگاه!
دنیا ودهانِ دوخته ام را شکافت،
طنینِ واژه هایِ مبارک وموزون!
#زن_زندگی_آزادی
#روزجهانی_زن_برزنانِ_وطنم_مبارک!
#کلمات که میگریزند از حافظه ات ،انگار مرده ای بیش نیستی، راه میروی،می نشینی ، توی رختخوابی که انگار هزاران جانور موذی اشغالش کرده اند ودائم اعصابت را به نیش می کشند،صدبار غلت می زنی به تمنای لحظه ای خواب، ودریغ! .پشت پنجره میمانی به انتظارطلوع ، اما سیاهی دودِ غلیظی که طلوع راوشهررابلعیده ، دوباره بیادت می آورد روزی دیگر بی هوایی برای زیستن فرا رسیده، روزی باهزار آیا، باهزاران اماوبی نهایت امیدِ سخت جان ،اندوه از اندازه که میگذرد آدمی را لال میکند، اما امروز در بی حوصلگی مطلق این عکس را دیدم ، روزی که عکس را میگرفتم چندین پرنده روی شاخه ها بود ،تا آمدم عکس را بگیرم جز یکی همه پریدند ودوباره به من یاد آوری کردند ، پرواز را به خاطر بسپارم.
#فروغ_فرخزاد
۱۳۴۵_۱۳۱۳
#ژن_ژیان_ئازادی
۲۰۲۳
#درسرخی شفق
نگران دردرگاه ایستاده،
ازانتظارپُر،
باچشمخانه های خالی.
ورویایی
که هزاران پرنده ی پرزخم
از آن پرکشیده اند-
-درهجوم ِشبِ شرور.
درهم پیچیده برف وباد
طومارِ برگهاوشاخه های تکیده را،
وشهر سالخورده برشانه های شب لمیده درسکوت.
و زنی استوار
هنوز وهمچنان
در انتظارِ سرخی آفتاب،
بر سپیدیِ نهایتِ شب
امید می بافد.
زمستانِ تهران