My beloved ones make me not quit struggling with the bitter facts and feelings; thanks god I have them.
دلبندان من نمیگذارند از دستوپنجه نرم کردن با تلخیها و احساسهای ناخوشایند دست بکشم؛ خدا را سپاس که دارمشان.
❤️❤️❤️
▪️روزی که رفته بودم دروازهغار تهران، مستاجران این خانه شکایت میکردند که اجارهشان امسال دو برابر شده و ندارند.
▪️رحیم قمیشی
مادر این دختربچه و پسر خردسالشان به جای ۲،۵ میلیون، امسال باید ۴ میلیون برای یک اتاق اجاره میدادند و نداشتند.
آن طاقچهای که انتهای خانه، کنارِ آبگرمکن قرار دارد به پیرمردی اجاره داده شده بود، ماهیانه ۹۰۰ هزار تومان!
در خانه ۵ خانوار زندگی میکردند و تنها یک دستشویی برای همه بود.
آن طاقچه هم بیشتر به قبر شباهت داشت، بی هیچ امکاناتی.
وقتی شنیدم عروس ریاست اوقاف کشور ۱۵۰ هکتار موقوفی را با قیمت ماهیانه یک میلیون اجاره کرده، یاد این خانوادهها افتادم، همان دختر کوچولو و برادر کوچکترش…
چرا بعضی وفادار به انقلاب اسلامی نباشند
و بعضی از اسم انقلاب اسلامی حالشان بد نشود؟! اینجا ایران است، حکومت عدل الهی؛ برخی حق دارند بخورند، برخی باید بمیرند!
دخترم!
پدربزرگ تو رئیس اوقاف کشور نیست، مادر تو عروسش نیست؛ یک وقت به آن پیرمرد نگویی با پول دو مترمربع اجاره جایش، کسی ۱۵۰ هکتار گرفته، حتما دق میکند! تنها بگو «به جان مقامات کشور دعا کند که امنیت دارد، که کشور موشک دارد!
▪️به مناسبت سالگرد آسمانی شدن هاله سحابی
ژيلا بنييعقوب
درست چنین شبی بود، یازدهم خردادماه ۱۳۹۰ تمام چراغهای قبرستان گلندوک در نارون لواسان را قطع كرده بودند. قبرستان غرق نور هم که باشد غمانگیز است و حالا، سیاه بود و تاریک …و غم را بیشتر توی دل سوگواران هاله سحابی میریخت، دختری که صبح همان روز، در تشییعجنازه پدرش با ضربه نیروهای حکومتی بر زمین افتاد و دیگر برنخاست. حالا، نور را هم برای خاکسپاریاش دریغ کرده بودند.
عزاداران از بعدازظهر منتظر تحویل گرفتن پیکرش بودند اما مأموران امنیتی به بهانههای مختلف آن را تا شب به تأخیر انداختند و حالا شب بود، تاریک بود، سیاه بود…. حتی غسالخانه نوری نداشت تا پیکرش را غسل دهند. اتومبیلی نزدیک غسالخانه شد، چراغهایش نوری تاباندند تا غسال بتواند کارش را انجام دهد و بعد، نوبت تدفین بود.
باز همهجا تاریک بود، سیاه بود و هرچقدر مردم از مأموران خواهش میکردند اجازه بدهند برق قبرستان وصل بشود مخالفت میکردند. تعدادی از عزاداران ساعتی قبل از مغازههای اطراف شمع خریده بودند، با همان شمعها نوری بر مزار تاباندند، در زیر نور همان شمعها پیکر هاله را در خاک گذاشتند، زیر همان نور شمعها مناسک انجام شد. خاکسپاری هاله در آن تاریکی شب آنقدر غم به دلت میریخت که حتی اگر نمیشناختیاش هم، به خاطر اینهمه مظلومیت در آن شب تیره اشک روی صورتت میغلتید و من اصلاً نمیفهمیدم آن ماموران لباس شخصی چطور میتوانستند در آن فضای تلخ بخندند، با تمسخر میخندیدند و فیلم میگرفتند. با رفتارهایشان سوگواران را عصبانی میکردند.
چند نفر از دوستان هاله با آنها درگیر شدند. گفتند: اصلاً تدفین هاله سحابی نه! در چنین فضایی خندیدن و تمسخر عزاداری و عزاداران نشاندهنده سقوط اخلاق است و مأموران همچنان می خندیدند و خانواده سحابی همه را به آرامش فرا میخواندند، مثل همیشه، از همه مسالمت و صلح طلب میکردند…. در پایان، سوگواران هاله سرود “ای ایران” را با صدای بلند خواندند و آرام قبرستان را ترک کردند، نیروهای لباس شخصی و گارد ضد شورش قدمبهقدم همهجا بودند.
پ.ن: عکس سوم، کسی که نشسته و چهره اش معلوم نیست خودم هستم، خوب یادمه یک لحظه احساس سیاهی مطلق کردم و نشستم و دقایقی کشدار مات اون فضای پراز مرگ بودم.
▪️ماجرای امامزاده بودن پدر نمایندهی مجلس
«خود مردم پدرم را امامزاده کردن!!!»
چند وقت پیش، خبری منتشر شد که گور پدر نمایندهی گرمی، اردبیل بهعنوان امامزاده ثبت شد. در این خبر که سایتها منتشر کردند، آمده بود “پایگاه جامع امامزادگان و بقاع متبرکه ایران“، وابسته به “سازمان اوقاف و امور خیریه”، در سکوت خبری، قبر ‘میرعزیز میرزاده’ را به عنوان “آستان مقدس امامزاده سید عزیز علیهالسلام” ثبت کرد!
نمایندهی مجلس در واکنش به این خبر گفت که مردم برای پدرش بارگاه و مقبره درست کرده اند. «پدر مرحوم من یک سیدی بود که مردم او را صاحب کرامت میشناختند و برای ایشان احترام زیادی قایل بودند…اینها قبل از این که من نماینده بشوم، ساخته شده بود. ایشان سیسال پیش فوت کردند و همان موقع هم مردم خودشان تصمیم گرفتند همانطور که در زمان حیات او نزدشان میرفتند و درخواستهایی داشتند و کمکهایی میخواستند، بعد از فوتشان هم جایی باشد که مراجعه کنند. تمام اینها با پول خود مردم ساخته شده است…من هیچ اقدامی برای این مسأله نکردهام!!»
▪️ در پی افشاگری یک کنشگر توئیتری و تأیید واگذاری یک موقوفهی پهناور به عروس رئیس سازمان اوقاف و امور خیریه، یک نمایندهی مجلس گفت که مجلس و حتی دیوان محاسبات قدرت ورود به این پرونده را ندارند!
‘حسن لطفی’، نمایندهی رَزَن و سخنگوی کمیسیون اجتماعی مجلس، روز سهشنبه، ۳۰ خرداد، در گفتوگو با وبسایت “نبض بازار”، پیشبینی کرده است که «رئیس سازمان اوقاف کشور در بحث پروندهی اخیر به کسی پاسخگو نخواهد بود».
‘وحید اشتری’، کنشگر توئیتری و از اصولگرایان موسوم به ‘عدالتخواه’، روز یکشنبه، ۲۸ خرداد، با انتشار تصویری از یک فرم اجارهنامه، نوشت که «یکی از بزرگترین موقوفات چند صد هکتاری» استان قزوین متعلق به حسینیه امینیها «تقریبا به صورت رایگان» به ‘مونا چایچیان’، متولد ۶۹ و عروس ‘مهدی خاموشی’، رئیس سازمان اوقاف و از اعضای “هیئت مؤتلفهی اسلامی” واگذار شده است.
▪️ورق بزنید.
▪️ورق بزنید.
▪️ورق بزنید.
▪️ورق بزنید.
▪️ورق بزنید.
▪️ورق بزنید.
▪️ورق بزنید.
▪️ورق بزنید.
▪️فرجامِ طالبانشویی
مهدی تدینی
چه روزهای تیرهای بود آن مرداد ۱۴۰۰؛ همه در پشتِ پرده با طالبان ساخته بودند، از کاخ سفید تا قلب ارکِ کابل. همه از پشت به جامعهی مدنیِ نحیف افغانستان خنجر زدند؛ به دختران پرامید و جوانان تحصیلکردهی افغانستان خیانت کردند. چیزی که دیگر اهمیت نداشت مردم افغانستان بود. آن روزها در ایران بساط تطهیر طالبان پهن شده بود و جبههای گسترده پذیرش طالبان را توجیه میکرد.
ما گروه اندکی بودیم که فریاد میزدیم طالبانشویی نکنید! اما همان کسانی که همیشه دشمنتراشی کرده بودند و ما را به دلیل رویکرد صلحطلبانهمان تحقیر میکردند اینک، صلحطلب شده بودند و با معصومیتی کاذب میگفتند: «تا کی جنگ؟! مردم افغانستان چقدر باید بجنگند!» شگفتا! شگفتا! همهی نوشتههای بنده دربارهی طالبان در کانالم موجود است، از جمله نامهای سرگشاده به احمد مسعود نوشتم تا دست کم، همبستگی جامعهی مدنی ایران را با مردم افغانستان نشان دهم. چندین نفر آن زمان به من پیام دادند و گفتند با خواندن نامه به پهنای صورت گریسته بودند، خودم هم آن نامه را با اشک نوشته بودم.
اینک ماییم و فرقهای که یگانه هدفش از زندگی جهاد است و اسلحه را تقدیس میکند. اسلحه تکهای از پیکرش است. شرمسارم که از خودم نقل قول میکنم اما دردم این است که آنچه را امروز میخواهم بگویم پیشتر عیناً گفتهام. پیش از سقوط کابل پرسیدم: «نیرویی که در سیاست داخلی فقط اسلحه را میشناسد و هموطن خود را میخواهد به زور سرنیزه مطیع کند در سیاست خارجی اهل مصالحه خواهد بود؟… به فرض هم که طالبان امروز به مای ایرانی و شیعه قولهایی داد، اگر نیرویی سر آن داشت که راهش را با مصالحه و بدهبستان باز کند، دیگر چه نیازی داشت دهها سال شبانهروز کلاشنیکف بر دوش داشته باشد؟ اگر از بد روزگار پیشرویهای طالبان به پیروزی نهایی رسد، محال است این نیرو سر سوزنی از آن «امارت اسلامی» مطلوب خود کوتاه بیاید. آیا چنین حاکمیتی دیر یا زود به همپیمان تندخوترین مخالفان ایران و ایرانی بدل نخواهد شد؟»
اما یک بار دیگر ایران را در چالهی ایدیولوژیک خود انداختید؛ این ایدیولوژی است که میگوید «دشمنِ دشمن ما دوستِ ماست». اما طالبان با هیچکس جز اسلحهاش دوست نیست…
▪️ورق بزنید و نوشتهی ‘محسن رنانی’، کارشناس اقتصاد و استاد دانشگاه اصفهان را بخوانید.
▪️ورق بزنید و نوشتهی ‘محسن رنانی’، کارشناس اقتصاد و استاد دانشگاه اصفهان را بخوانید.
▪️ورق بزنید و نوشتهی ‘محسن رنانی’، کارشناس اقتصاد و استاد دانشگاه اصفهان را بخوانید.
▪️ورق بزنید و نوشتهی ‘محسن رنانی’، کارشناس اقتصاد و استاد دانشگاه اصفهان را بخوانید.
▪️’مقصود فراستخواه’، جامعهشناس، یک پیمایش آزمایشی در سطح ملی و با کمک تعدادی از اعضای هیئت علمی دانشگاههای سراسر کشور انجام داده است، که پرسشهایی را دربارهی خلقیات اجتماعی ایرانیان به شکل الکترونیکی انجام دادهاند. یکی از پرسشها این بود که «اگر روحیات و خلقیات ایرانی بحثانگیز است، بیشتر به کدام مؤلفهها از خلقیات ایرانی مربوط میشود؟»
نتایج بهترتیب، به شرح زیر هستند.
بالاترین جوابی که در بحثانگیز بودن خلقیات ایرانی داده بودند “ضعف فرهنگ کار جمعی و فعالیت مشترک گروهی” بود.
در رتبهی بعد، “انتقاد پذیری” را بحثانگیز دیدند. این که ایرانیان از انتقاد آزرده و ناراحت میشوند و وقتی کسی از آنها انتقاد کند، به دل میگیرند.
در رتبهی سوّم، به رودربایستی زیاد، تعریف و تمجید در حضور یکدیگر و قضاوتهای منفی در غیاب یکدیگر اشاره کردند. گفتند «تعارف ایرانیان در حد واقعیت و رفتارشان نیست.»
در رتبهی چهارم، گفتند «ایرانیان معمولا پنهانکاری میکنند و غالبا شفاف نیستند.»
در رتبۀ پنجم، گفتند «ایرانیها خودمدارند، بیشتر خواستههای خود را مبنا قرار میدهند. بیش از آن که به خواستههای جمعی و گروه و منافع عمومی فکر کنند، میخواهند خود را نجات دهند.
در رتبهی ششم، معتقد بودند احساسات در ایران بیشتر بر خردورزی چیره میشود.
در رتبهی هفتم گفتند دروغ بین ایرانیان رواج دارد.
سرانجام، باور داشتند که ایرانیها بهسختی میتوانند گفتوگو و توافق پایداری انجام دهند.
▪️برگرفته از کتاب “ما ایرانیان”، نشر نی
▪️وحید اشتری: این مانعی که اسمش را “اختلاف نظرهای فقهی” مینامند هم تقریبا مودبانه همان حرف است.
تقریبا همه میدانند چه بلبشویی در اوقاف کشور جریان دارد.
اگر ذرهای از وضعیتی که ساری و جاری است به افکار عمومی منتقل شود چیزی از اعتقاد به وقف باقی نخواهد ماند!
▪️روایت تکاندهندهی ‘غلامعلی جعفرزاده’ از یک تحقیق منتشر نشده:
«گزارش مجلس نهم از تخلفات اوقاف منتشر شود، دیگر کسی وقف نمیکند»!
در روزهای گذشته، ماجرای واگذاری موقوفهی امینیها در قزوین به عروس ‘حجتالاسلام خاموشی’، رئیس “سازمان اوقاف” و از اعضای “هیئت مؤتلفهی اسلامی”، در سرخط خبرهای ایران قرار گرفت؛ موقوفهای با ۱۵۰ هکتار زمین و یک دادمداری با هزار دام، که قیمت اجارهی ماهانهی آن تنها یک میلیون تومان تعیین شده است. گفته میشود این موقوفه در بدترین حالت ماهی بالای ۵۰۰ میلیون تومان درآمد دارد.
پیشتر، در مجلس نهم، تحقیقی در قالب یک پرونده، توسط ‘غلامعلی جعفرزاده ایمن آبادی’، نمایندهی آن زمان رشت، دربارهی عملکرد سازمان اوقاف صورت گرفته بود که هیچگاه نتایج و جزئیات آن منتشر نشد!
‘غلامعلی جعفرزاده’ اکنون، در گفتوگو با “فراز”٬ از کمیسیون اصل ۹۰ مجلس خواسته تا آن گزارش را منتشر کند و جزئیات آن را به اطلاع همگان برساند./فراز
▪️ یاسر عرب: شما فعلا جواب معاصران را بدهید، ما بعدا خودمان جواب خرابکاری شما را به آیندگان خواهیم داد!
▪️ عبدالناصر همتی: آقای قالیباف!
مطالب جالبی را بیان کردید، ویدیوی صحبتهای شما را منتشر میکنم؛ شاید رئیس مجلس، که در سه سال گذشته مجلس انقلابی را در کنترل داشت، آن را بشنود و اقدامی برای اصلاح حکمرانی و حیفومیلها بکند!
▪️هانا آرنت
ممکن نیست از لولهی تفنگ قدرت بیرون آید. از فرمان تفنگ، که مؤثرترین فرمان است، آناً اطاعت بیرون میآید اما قدرت نه. لولهی تفنگ مظهر خشونت و قهر است؛ و خشونت و قهر، که بر آلات و ادوات متکی است، ضد قدرت است و قدرت هم ضد خشونت.
قدرت چیزی غیر از اطاعت است، غیر از وسایل و ابزار، غیر از زور. قدرت ناظر بر توانایی برای اتفاق عمل است، متعلق به گروه و جمع است و تکیه بر انبوهی افراد دارد و مشارکت و پشتیبانی مردم را میخواهد و میطلبد. قدرت بیشتر یعنی خشونت کمتر و خشونت بیشتر یعنی قدرت کمتر.
این همانا “دموکراتیک شدن”، مبنا و معنای قدرت است؛ گرفتن قدرت از حاکم و سپردن آن به مردم، اما نه مردمی که کار و بارشان اطاعت و تسلیم باشد، منتظر فرمانی باشند تا بله بگویند و خودشان را بدهکار دولت بدانند.
مردمان، یعنی همین آدمها و افراد گوشتوخوندار در دموکراسی، شأن و منزلتی دیگر دارند؛ شأن و منزلتی که از حق و خودآیینی و حرمت انسانیشان سرچشمه میگیرد. مردمان در مقام انسانهای آزاد و برابری ظاهر میشوند که فینفسه محترماند و مُحق؛ طلبکارانه حق و حقوقشان را، آزادی و رفاهشان را میخواهند و میگیرند و جستوجو میکنند. داشتن آب و هوا، برق، آرامش، و امنیت را لطف حاکم نمیانگارند، بلکه خودشان را مستحق و سزاوار بهرهمندی و کامیابی میدانند.
قدرت دموکراتیک، به این معنا، باید برای مشروعیتاش پشتیبانی، مشارکت، رضایت، و تأیید مردمان را بخواهد، نه تسلیم و اطاعتشان را. حال آنکه، خشونت در ذات خود، فرمان میدهد و اطاعت و بله میخواهد؛ بلهای که صرفاً از دهان بیرون نمیآید، گاهی باید با خون بله گفت!
آن هنگام که حکومت لولهی تفنگاش را در برابر مردمان معترض و مخالف میگیرد،که جز فریاد سلاح دیگری ندارند، در حقیقت عجز و ضعفِ قدرت خود را آشکار میکند؛ به خشونت پناه میبرد تا بیقدرتیاش جبران شود. از آنجا که در حرمت نهادن به حق و گرفتن رضایت و مشارکت مردمان بهکل ناتوان و عاجز است، لاجرم بر آلات و ادوات، بر تفنگ و گلوله تکیه میکند. گلولهاش نه فقط سر و سینهی آدمها، که قدرت را هدف گرفته است.
▪️برگرفته از کتاب “خشونت و اندیشههایی در بارهی سیاست و انقلاب”، نوشتهی ‘هانا آرنت’، برگردان ‘عزتالله فولادوند’