روزگار استانبول ۲۰۲۳. سریال قهوه ترک. گروه خوب. کار سخت.
دو هفته بيشتر شد كه سرما خورده و بى رمقم.يك نماينده گزارش پزشكى مهسا را از رو كاغذ هم نميتوانست بخواند.خودم ديدم.از هنرجو هايم يكى برايم دارو آورد. اسنپ بخاطر بى حجابى سوارش نكرده بود.دارو ها دير رسيد. بسته را داد و پياده رفت تمرين آزادى. تهيه كننده تماس گرفت كه زودتر خوب شو خيلى از صحنه ها مانده. گفتم ببخش،اذيتت كردم.پاى تى وى نشسته بودم. پينوكيو نشان ميداد. شهر را ديده ام و با همه حرف زده ام. همه چيز برايم روشن است. استاد قديمى سينما تماس گرفت. پس از ده سال. گفتم دلتنگ شما هستم.ديگران رابطه ام را با شما خراب كردند. گفت ميبينمت بزودى. بغضم تازه شد. كينه بيرون زد. يكساعت يكبار بيحال ميشوم.ياد خيابانها مى افتم. احمقانه فرياد ميكشم. از حال ميروم. زينب تماس ميگيرد كه بيا كار سخت پيش ميرود. نق ميزنم كه مريض م مگر نميبينى. ميزنم زير گريه. او هم مى گريد. ميگويد ميدانم. حال هيچ كس خوب نيست. ميگويم بگو بيايند سر صحنه سرم بزنند. سرم آمپول سرنگ. همان خانم دكتر. كه براى همه گاز ميگذاشت. حتى براى آنورى ها. همان كه دوا گلى داشت. مركوركروم. بتادين. همان. بگو او بيايد. گفت بيا گريم بشو برو تايپ قهوه بخور. گفتم لرز دارم. ماشين آمده. نشسته ام. نگاه ميكنم. موتورى ها هر يكى زنى تركش نشسته موهايش را باد ميدهد. مگر پاييز نيست؟ مگر سرما نميخورند؟ آه نه. آنها جوانند. سرما چيست ديگر؟؟ سيستم ايمنى بدنم پايين آمده. حبيب ميگويد كه ضعيف شدى برادر. عصبى است. براى اينروزهااست. دل يار تماس گرفت آنزيم كبدى ت خرابه. چربى گوشت روغن ممنوع. بايد ورزش كنى. والا از تنت بيرون نميره. مادر مريم آزمايشت را ديده. پياده رو ها را ميبينم.دختران شهر را. ميرسم مركز شهر.محسن ديروز از شمال آمد. آن يكى ديشب رفته بود صادقيه. يكى ديگر شرق. عكس حسين كه سرش بر شانه مادرش بود را ديدم. مادرش حسين را بو ميكشيد. ميشودآيا گريه نكرد؟ خسرو شكيبايى ميكرد. اشكش هميشه آمادهء انقلاب و چكيدن بود.برايش هورا مى كشيديم. چه بازيگرى. حيف شد. يك پلانش مى ارزيد به اين يكى هاى ديگر. امروز تهران. ديروز مشهد. فردا كجا؟ من از آنها نيستم. به ياد دارم از كجا آمده م. وفادارم. به شهرم. مردم. مادرم. رفقا. بزرگان. به وطن. من وفا دارم. وفا خوب چيزى است. اصل است. حق است. وفا كه داشته باشى اين ميشود.دوست ميدارى. به قول شيخم حبيب الله ، اين محبت خوب چيزى است. همين وفا است كه ميتوانى عزيزت را از دهن گرگ بيرون بكشى. به اين بيحالى و مريضى م خنده م ميگيرد. مضحك است. خوب ميشوم. خوب ميشويم. مطمئن م. حساسيت فصلى است. ميرود. درست ميشود.٤٠١/٨/١
صحنه اى از عروسى و مراسم كُردها بود كه امير شايگان ، داماد كُرد رو از زير تيغ اعدام كشيده بود بيرون و به خيال پشتگرمى اون كُردهاى در حال پايكوبى پيشنهاد بى شرمانه شو مطرح ميكنه و از آقاى معلم كه در گير و دار ازدواج با نامزدش بود ميخواد كه نامزدشو ول كنه تا شايگان به خواسته ش برسه. اما معلم قصهء ما نه تنها دست به اسلحه نميبره بلكه درباره كُردهاى ناموس پرست اين وطن ،جواب خوبى كف دست امير شايگان ميذاره. چه ديالوگ هاى خوبى داره اين سكانس هر چه نوشتيم و گفتيم از دل بود
گيجگاه در جهانى ساده سير ميكند. در بعدى لطيف رنج ساده دلان را معنى زندگى ميدهد. از گذشته وام ميگيرد و رو به اكنون دارد. در لابلاى فرصت هاى كوچك، شادى ميسازد و كودكى تماشاگر را محترم مى دارد.و ميكوشد دورانى ملموس را براى گروهى كوچك از مخاطب هاى سرخورده كه امروزه فيلم خود را روى پردهء سينما نمى بيند و از همين روى ديگر به تماشا در سالن هاى سينما نمى نشيند ، فراهم كند.تجربه فيلم گيجگاه براى من قدم گذاشتن به كوچه اى است كه در مسير برگشت بيشتر آنرا به خاطر خواهى سپرد. شهريور چهارصدو يك.
HBD
شرق دور شرق نزديك
شعرى از خاقانى. با صداى سيد محسن شهرناز دار
به روايت على علوى. مدرسه بازيگرى آوا. @aliiialaviii. @kargah.ava
به روايت على علوى. مدرسه بازيگرى آوا. @aliiialaviii. @kargah.ava
به روايت على علوى. مدرسه بازيگرى آوا. @aliiialaviii. @kargah.ava
به روايت على علوى. مدرسه بازيگرى آوا. @aliiialaviii. @kargah.ava
به روايت على علوى. مدرسه بازيگرى آوا. @aliiialaviii. @kargah.ava