Shabnam Moghadami Instagram – .
و صبحی دیگر…صبح ِ جمعهای دیگر اینگونه آغاز میشود…مرگ میبارد برایمان…مرگ میبارد بر سر و جانمان.
سر ِ صبح،سه جوان را در اصفهان به دار کشیدند …با این همه خواهش ِ بخشش و تقاضای عفو …این همه اصرار به تغییر حکم،درست روز ِ بعد از اندکی شادمانی جوانان برای بازی فوتبال ،کشیدندشان بالا…داغ روی داغ گذاشتند دوباره.
و رضا حداد،رفیقی،همکار و برادری که هنوز برای رفتنش خیلی زود بود صبح ِ سیاه ِ امروز ترکمان گفت…
جانمان آیا طاقت ِ این همه سوگ را دارد؟قلب مان تاب میآوَرَد این همه غم ِمرگ را؟کی کم میآوریم مثل ِ رضا؟
.
سالها پیش،با رضا،در نمایشی بازی میکردم به نام «باغ ِ مرگ»،که آتیلا پسیانی نوشته بود و سیامک احصایی کارگردانیاش میکرد…
صحنهی آخر ِ نمایش رضا میمُرد و وسط ِ صحنه میافتاد…رویش پارچهی سیاه میکشیدیم…از سقف،برف ِ سرخ میبارید روی جنازهاش…پیکرش تمام میشد سرخ و سیاه.
هرشب میگفت نگاه! چه مرگ زیباییست…چه باشکوه است…چه رنگین…نگاه کن!
مرگ شکوه ندارد رضا…مرگ رنگ ندارد…زیبایی ندارد…دیدی ؟
حالا دیدی؟
.
تسلیت،واژهی بیمقداریست این روزها برای این همه از دست دادن ها…آنقدر حقیر که نمیدانم باید اصلا به کارش برد، نوشتش یا نه…
و آن قدر …آن قدر آرزوی صبر برای هم کردهایم که نمیدانم چیزی در چنتهی کائنات باقی مانده اصلا یا نه…
.
زاری در باغچه بس تلخ است
زاری بر چشمهیِ صافی
زاری بر لقاحِ شکوفه بس تلخ است
زاری بر شراعِ بلندِ نسیم
زاری بر سپیدارِ سبزبالا بس تلخ است…
بر برکهیِ لاجوردینِ ماهی و باد چه میکند این مدیحه گویِ تباهی؟
.
شعر،احمد شاملو.
نقاشی،اگنس سسیل…دل ِ خون از من!
. | Posted on 19/May/2023 14:46:56