#چه خون جگرها می خورند مادران، پدران تا نهال نازکشان بالنده شود.
#چه خونِ جگرها می خورندمادران ،پدران آنگاه که نهال نازکشان درباد می شکند.
#آرمیتاگراوند
#چه پاییز برگریزانی شد بانو!
چه بی وقت!
مرگ درحوالی ما قدم می زند!
#یادتون گرامی!
#بیتافرهی
#اختلاس نجومی چای دبش توغوغای پمپ بنزین های هک شده ،بانتیجه یک هیچ به نفع دولت با فروش بنزین سه هزار تومنی گم شد،غوغای فروش بنزین سه هزار تومن وگاهاً ارقام بسیار بالاتر ،درغوغای گران شدن اینترنت وگران شدن اینترنت در غوغای غلیظ تر هکِ اسنپ فود گم میشه بالاخره کی باکیه ؟ کی بر کیه ؟که این وسط فقط جیب ما مردم به ماهرانه ترین شکلِ طراری خالی میشه.
#مجال نمی دهد مرگ !
رگبارش گرفته!
#پروانه_معصومی
#آنقدر خبر هولناک است که هنوز در باورم نمی گنجد،خدایا چطور ممکن است؟
کی این کابوسها تمام می شود؟
#امنیت
هنوز ازوحشت تنم می لرزه.
#به_خواب رفت جهان،آنچنان که تاابد
#صدای هیچ خروسی حریف خواب نشد.
#فرزندان_ایران
#آزادیتون_مبارک_دختران_ایران!
#درود به شرفتون که باوجود امکانات محدود باتمام تلاشتون کار می کنید.
#خدارو هزاران بار شکر که همه تون سلامتید.
#آتشنشانها
#بادرود به روان پاک#آتشنشانهای شهید#پلاسکو
#ماکه کاری نکرده ایم ،
جز این که خواسته ایم فرصتِ کوتاهِ زیستن راانسان باشیم، زندگی کنیم، شاد باشیم،همدیگر را دوست داشته باشیم،صلح وآزادی وآرامش وعدالت وعشق ونان وکاروسقفی برای زیستنِ شرافتمندانه را به تساوی برای همه داشته باشیم.
نه ماکه کاری نکرده ایم!
که مستوجب عقوبتی چنین هولناک باشیم.
#ادبیات شاید نتواند جلوی جنگ وخونریزی رابگیرد،شاید نتواند از مرگ یک کودک جلوگیری کند ، ولی می تواند کاری کند که دنیا به آن فکرکند.
#ژان_پل_سارتر
اشکال کار آنجاست که سیاستمداران سواد خواندن ادبیات راندارند، وجنگ را آنها براه می اندازند ،کودکان را آنها می کشند وخانه ها وشهرهارا آنها ویران می کنند.
#مردم_فلسطین
#مردم_روژآوا
#مردم_اکراین
#مردم_اسرائیل
#مردم_ایران
#مردمان_بیگناه_هرکجای_جهان
که هرلحظه در معرض خطر جنگ هستند.
#نه_به_جنگ!
#این پست متعلق به سال ۹۸ است
اما جاریست وزمان ندارد .
#ما هم مردم جهانیم .
#ازآن دمی که زچشمم برفت #رودعزیز
کنار دیده ی من همچو #رودِجیحون است۰
#جدال برسر حقیقت ودروغ جدالی به درازنای تاریخ.
وما تاریخهای بی شماری ،برترازوی نامیزان عدالت نگریسته ایم وگریسته ایم .
#وماهمچنان دوره می کنیم
#شب را#وروزرا.
#شاملو
#اشاره به بخشی از شعر فروغ
#مراچشمی ست خون افشان!
#گفت :اِ اِ خاکستر سیگارت افتاد رو فرش ، فرش رونگاه کردم پر نقش ونگار بود ولی جز رنگ قرمزِ غلیظ رنگهای دیگه ش رو نمی دیدم.
گفت :کجایی؟ نمیدونستم کجام ، انگار حافظه ام تق ولق شده ، پاشدم اومدم کنار پنجره نگاه کردم به شب ،به نور رنگ پریده چراغهای پشت پنجره های روبرو ، یکدفعه دلم خواست ببینم پشت اون پنجره ها چه خبره ،چه می کنند در باره چی حرف می زنند ، سرخوش یا دلگرفته اند، اصلاً چی براشون مهم هست ، دغدغه شون چیه ،برگشتم نشستم روی مبل نمی دونم چرا جا نمی گیرم. پاشدم بارونیمو برداشتم با کلاه ودستکشم ،گفت چرا یه دفعه می زنه به کله ات خوب بشین ، الان مهدی میاد باهم شام می خوریم گپ می زنیم، تنها میری خونه چه کار ،؟ در رو پشت سرم می بندم، نمیدونم کجا میرم خونه نمی رم ، دلم میخواد برم یه جای دور ،دور،دور ، دلم میخواد همین الان وسط خیابون اونقد نعره بزنم ، تا تارهای صوتیم پاره بشه، تا خون بالا بیارم قرمز غلیظ مثلِ رنگ ِقرمز ِقالی ، که فرشته از افتادن خاک سیگارم روش ترسید
بعدشم بیفتم بمیرم ،فرشته ومهدی میگن ،تو افسرده ای، نه به خدا من افسرده نیستم ، فقط احساس می کنم رو زمین تنهاموندم ، من افسرده نیستم فقط یه عالمه ، یه عالمه میدونی چقده، یه عالمه غمگینم، همین.
تهران ،همه روزهایش خاکستری ست ، حتی وقتی آفتابی ست!