.
دور از ذهن و دل ِ همهی ماست نبودن ِ تو آتیلا…
نبودنت در باور ِ هیچکس نمیگنجد…سیاه ِ تو را نمیشود تن کرد،مرگ ِ تلخ ِ تو را نمیشود پذیرفت…
چطور آن همه اشتیاق ِ زندگی و تسلیم ناپذیری و شور و جوانی و تازگی و خلاقیت و خنده و خاطره و بازی و کودکانگی و شوق و سرخوشی و شعف و نشاط که تو بودی…میشود که نباشد؟با جای خالیات چه کنیم آتیلا؟
.
تسلیت به همه اهل ِتئاتر و سینما که رفیق و یار و حامی و همکاری بینظیر از دستشان رفت…که رفت…
.
کاش میشد بدانم با این نبودنهای بزرگ و دلخراش چطور باید کنار آمد؟
.
در آرامش و نور باشی آتیلا جان…پروازت نورانی…
برای فاطی بانوجان و ستاره و خسرو عزیزم صبر آرزو دارم.
این عکس را با همهی بیکیفیتیاش دوست دارم.تکهای است از یک سلفی.که پشت ِ صحنهی «مردم معمولی»گرفتم.لبخند ِ آتیلا حس و حال ِخوبی دارد.شیطنت ِ همیشگیاش را دارد.عکس،خیلی آتیلاست.
.
#آتیلا_پسیانی
#من_مرگ_هیچ_عزیزی_را_باور_نمیکنم
.
کاش آرام در بستر دراز کشیده بودید آقا…نگاههای آخرتان به پنجرهی پاییز بود.کتابتان را میبستید، عینکتان را رویش میگذاشتید کنار تخت.نفس عمیقی میکشیدید،برای آخر بار صدای خشخش برگهای پاییز ِنحس ِ صفردو را میشنیدید و چشم میبستید،وحیده را صدا می زدید و نفس ِ آخرتان را میکشیدید و تا وحیده به شما برسد شما میرفتید…بعد وحیده میآمد بالای سرتان ببیند چه میخواهید، میدید شما رفتهاید، همانجا وا میرفت روی زمین.سرش را میگذاشت روی سینهتان.بغضش میترکید،قلبش بی شما بودن را تاب نمیآورد،میایستاد و تمام.بعد دوباره شما را کنار پنجره میدید،نورانی و سپید…شما دستش را میگرفتید و با هم میرفتید به دنیایی بهتر،روشنتر…آرامتر و بهسامان تر…
آقا کاش هرجور دیگر ترک ِ این دنیا میکردید و این جور نه!کاش زمینگیر میشدید از شدت کهولت…بعد میرفتید که همه میگفتند راحت شد!کاش مرگ شما را همان قدر لطیف درمیربود که باورتان بود…
زبانم نمیچرخد بگویم کشتندتان…شما را و یارتان را کشتند…به قتل رساندند! و هیچکس هم نمیداند به کدامین گناه؟هیچکس هم هیچوقت نمیفهمد به کدامین گناه؟
میدانم،مرگ ِ عزیز تلخ است.حتی اگر همین قدر که من تصور کردم شاعرانه باشد…عاشقانه باشد.اما …این مرگ …این جور مردن نه حق است نه باورکردنی…ظالمانهاست…ناجوانمردانه است…
حالیم شده بود که رخت ِ سیاه دیگر درنمیآید از تنمان.فهمیده بودم که سوگ و سیاهی شدهاست تکهای از زندگیمان.
این مدت اخیر خوب دستگیرم شده بود که نه اشک ِ چشممان قرار است بند بیاید نه خون ِ جگرمان…نه اندوه ِ قلبمان قرار است کم شود نه حجم ِ بیرحمی ِ روزگار با ما! این فاجعه اما چیز دیگریست…جور دیگریست…این فاجعه هیچ جور هضم نمیشود…هیچ جور توی کَت ِ هیچکس نمیرود…«فاجعه» چه آهنگ هولناکی دارد…چطور تن و روحمان را لرزاند این «فاجعه»…چطور بپذیریمش؟چطور باورش کنیم؟
.
خدا میداند،فقط خدا میداند که چقدر متاسفم که دیدارمان افتاد به قیامت…جایتان تا همیشه… تا ابدالآباد در سینمای ایران خالیست و در دل ِ ما نیز….
.
تسلیت به ایران.به سینمای ایران…
.
#داریوش_مهرجویی
#وحیده_محمدی_فر
#فاجعه
#به_کدامین_گناه_کشته_شدند
#قتل
#سینمای_ایران
#کارگردانان_سینما
.
هر جور حساب میکنم میبینم دنیا به ما یه خزون بدهکاره جای خزون ِ سیاه و بیبرکت ِ امسال.خزونی که خلاصهْ تعریفش میشه اوقات ِ تلخ و پرغم و پراضطراب.
یه روز در میون مرگ ِ عزیز و بهشت زهرا…قتل ِ عزیز و بهشت زهرا!
چهجورپاییزی بود این؟!بیبارون و بینسیم ِ عاشق کش …آسمون ِ همش خاکستری ِ بیبارش و آلوده…هوای دقآور ِ دودآلود…دلایگرفتهی ناشادی که نارنجیا و نارنگیا رو نمیدید…
پاییزی که سرخط خبراش همش جنگ و داغ و خون بود…پاییزی که رنگ ِ غالبش سیاه بود نه زرد و نارنجی…پاییزی که واقعی نبود…حتی شبیه ِ پاییزم نبود…آره! دنیا به ما جای ِ این پاییز…یه خوبشو…یه درستشو بدهکاره.پر بارون و شاعرانه و عاشقپیشه…مثِ تو قصهها …تو فیلما.
چند روز دیگه م که وقت ِ شمردن جوجههاس…آخر ِ پاییزه و اول زمستون که باز یه عده باس ایمان بیارن به آغاز فصل سرد!عکسای قشنگ قشنگ بذارن و یاد ِ خانومْ فروغ کنن…الکیا! ادا اطواری!
ای…خانوم فروغ…خانوم فروغ جان!
نیستی ببینی چه زیاد شدن…چه بیشمار شدن اونایی که «همچنان که تورا میبوسند،در ذهن خود طنابِ دار ِ تو را میبافند!»
همهشونم ایمان میآرن به آغاز فصل سرد!از روی دست تو مینویسن بیفکر و پرمدعا!وای که چه سخت شده باور ِ آدما…بس که پر از دروغیم همه!..پرُ از ژستهای دروغین و تقلبی و مردم فریب…بس که عجیب و غریبیم!
به نظرم خوش به احوالت که نیستی الانا!…گمونم با اون روحیهی حساس و شکننده،چند برابر ماها عذاب میکشیدی بابت این وضع و اوضاع و این مردم و این دنیای بیرحم ِ بیمهر ِ بیوجدان…
کاش تَهِ زمستون دیگه طلبکار ِ دنیا نباشیم بابت ِسیاهیش…کاش زمستونمون اقل ِ کم زمستون باشه…برف و برکت داشته باشه…چشممون شادی و احوال ِ خوب ببینه یهکم…بگیر و ببند کمشه…دنیا پُر ِ لبخندشه…لحظههامون قشنگ شه…دلمون واسه زمستون ِ ۴۰۲ تنگ ْ شه…
.
عكس رو سرِ صحنه،آقای کارگردان ،رضا مقصودی برداشت از من…بی فیلتر جوان ساز و قشنگ کننده و بی آرایش و آلایش!
@reza_magsoudi
#پاییز
#پاییز_بی_باران
#فروغ_فرخزاد
.
اینجا
در حال ِ مشورت و چهکنیم چه نکنیم و چیبگیم چینگیم ِ پیش از ضبط ِ یکی از قسمتهای صداتو.با دوستجانها.(شریفیانمون جاش خالی).
از فردا،دوباره با شما که همدل و همراه ِ مایین.
#صداتو
#فیلیمو
#حامد_جوادزاده
#محمد_بحرانی
#محسن_کیایی
#محسن_شریفیان
#شبکه_نمایش_خانگی
#امیر_مهدی_ژوله
@sedatotvshow
@hamedjavadzade
@mohsen_kiaee
@mohamadbahrani_official
@mohsen_sharifian
.
کمی فراغت …کمی آرامش،یک فنجان چای و گپ و گفتی با دوست…میان ِ یادگاران ِ گذشته
میان ِ زیباییهای دیروزها…
.
عصر ِ ششمدیماه.اینجا آرنیک گالری.
.
#آرنیک_گالری
#آنتیک
#سان_وود
#علیرضاآرا
#نیما_کرمی
#فرنیچر
@arnikgallery1
@sunwood_nima
@alirezaaraa
@nimakarami.official
.
.
مامان روزت مبارک!
بانوی ناب…شُکر برای وجود ِ بینظیرت.
مهر ِ بیدریغت مانا…در پناه ِ پروردگار مهربانیها باشی مهربانترین.
روز مادرم و همهمادرهای سرزمینم خجسته…چه آنها که پیش ما و چه آنها که پیش خدایند.
.
عکس را فاطمه رحمانی ِ عزیزم برداشته از من و مادر زیبایم.
#روز_مادر
#روز_مادر_مبارک
#مادران_سرزمین_من
@falifilm
@kobijalali27
.
دل ِ سینما و اهلش برای شما و صورت زیبا و صدای خاص و گیرایتان تنگ خواهد شد بانو…
زود بود رفتنتان…زود بود…
غرق ِ نور و آرامش باشید الهی.
.
چه پاییزی شد…
خدا صبرمان بدهد.
.
#بیتا_فرهی
.
این تصویر ِ زن ِ میانسال ِ صبور و باتجربه و سرد و گرم ِ روزگار چشیدهایه که گرچه دیر اما بالاخره یه چیزایی تو مکتب ِ روزگار آموخته.شاکره که دست ْخالی نیست و اگه جوونی و سادهدلیشو داده و سختی کشیده،آخرالامر یه چیزایی در چنته داره برای ادامه راه.خیلی باورنکردن ِ آدما و خیلی اعتماد نکردن به اونچه میبینه و میشنوه و ساده نپذیرفتن ِهرچیز و هرخبر و هر جریان و هرگفته و نقل ِ قول رو یاد گرفته…یه گوش در یکی دروازه بودن رو هم…ندیدن ِ ظاهر ِ به ظاهر خیرخواه رو هم…بالاخره بعد ِ عمری، گرچه دیر اما فهمیده آدما چندتا رو میتونن داشته باشن…چند وجه، چند بُعد!…و یاد گرفته در مواجهه با هرکدوم از اضلاع! کدوم ضلع ِ خودش رو بروز بده!…این زن ،گرچه ِ شاگرد ِ خوب ِ روزگار نبوده که هیچ! گاهی خنگم تشریف داشته!اما بالاخره بازیای روزگار و آدماش و شناخته…قاطی بازی نشده و نمیشه…اما دیگه میبینه و میشناسه این بازیا رو ،مریضیارو…هزار روییها رو.
راستی چه آرامشی داره میانسالی…جوون که بودم به دیدنِ هر نامردی و نازنی و نامردمیای برآشفته میشدم…حالا دیگه نه!…درس میگیرم و درس پس میدم به روزگار…
.
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
صفای خلوت خاطر از آن شمع چو گل جویم
فروغ چشم و نور دل از آن ماه ختن دارم
به کام و آرزوی دل چو دارم خلوتی حاصل
چه فکر از خبث بدگویان میان انجمن دارم
مرا در خانه سروی هست کاندر سایه قدش
فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم
گرم صد لشکر از خوبان به قصد دل کمین سازند
بحمد الله و المنه بتی لشکرشکن دارم
سزد کز خاتم لعلش زنم لاف سلیمانی
چو اسم اعظمم باشد چه باک از اهرمن دارم
اینم نصیحت حضرت ِ حافظ ِ جان.
دیگه حرفی برای گفتن نیست.
تمام و والسلام.
.
…تو دلم گفتم کاش آدم بتواند دنیا را بالا بیاورد و این همه دروغ و ریا را نبیند!
عباس معروفی/سال بلوا
.
.
روانتان روشن و آرام بانو…امیربانو،فخر ِ ادب ِ پارسی.
بی تردید …بیتردید
صبر ِ بسیار بباید پدر پیر ِ فلک را
تا دگر مادر ِ گیتی چو تو فرزند بزاید…
.
تسلیت به جامعهی ادبی ایران.تسلیت به ایران و تسلیت به علی مصفای عزیز.
.
بخت ِ این رو نداشتم که شاگرد ِ بلافصل ِ ایشون باشم و مستقیم مکتب ایشون رو درک کنم،مادرم اما شاگردی ِ ایشون رو کردن و همیشه از خصائل ِ نیک و دانش و آگاهی ِایشون گفتن برای من.و البته که هرکس ادبیات فارسی خونده باشه از طریق ِ آثار ایشون به نوعی شاگردشون محسوب میشه.و من هم.
.
در آغوش ِ امن پروردگار آرام باشید خانم عزیز…خانم امیربانو کریمی…که شناخت ِ صائب و سنایی بی آثار ِشما ممکن نبود.
.
دربارهی ایشان بخوانید.
.
#امیربانو_کریمی
#چهره_ی_ماندگار_زبان_و_ادبیات_فارسی
#زنان_فرهیخته
#زنان_نخبه_ایرانی
#مفاخر_ایران
#مفاخر_معاصر_ایران
#مفاخر_معاصر_خود_را_بشناسيم
#علی_مصفا
#امیری_فیروزکوهی
.
#شبكه_مخفى_زنان امروز پخش نخواهد شد.
پس
منتظرمون نباشین!
نمیآیم!
دلیلش ؟ نمیدونیم!
تا کی؟ نمیدونیم!
همینقدر میدونیم که دیگه از دهنافتاد!
تمام و والسلام!
#نماوا
#افشین_هاشمی
#شبکه_نمایش_خانگی
#شبکه_مخفی_زنان
@hashemi.afshin
@monafarjad
@yaldaabbasi_zanjani
@shaghayeghdehghanofficial
.
به خودم میگم نگاه کن…
خزر ِ زیبای ِ ایران رو خوب نگاه کن!
نگاه کن و تصویر ِ ابهت و زیباییشو به خاطر بسپار…موجهاشو،پرندههاشو،ابرهاشو توی حافظهت نگه دار…
میگن داره میره،داره میمیره…داره خاطره میشه مث ِدریاچه ارومیه،که یه وقتی نگین ِ سبز ِ ایران بود…
نگاه کن تا هست.بذار اقلا تصویرش برای خاطرهت باقی بمونه.خودش که میگن دیر یا زود رفتنیه…
نگاه کن که بعدها چیزی برای تعریف کردن برای نسل ِ آینده داشته باشی… بگی یه وقتی اینجا یه دریایی بود…بزرگترین دریاچهی دنیا،بحر ِ خزر.
نگاه میکنم…خزر رو با چشمای پرآب نگاه میکنم و آرزو میکنم ای کاش چشمهام،
چشمهامون،اینقدر اشک داشت که برای خزر و ارومیه و هامون و…بس میشد…
.
عکس،مال ِ زمستون ِ سال ِ پیشه.وقتی هنوز اینقدر عیان و عریان از مرگ ِ خزر باهامون حرف نزده بودن…شریانهای حیاتیش رو…رودهای جانبخشش رو قطع نکرده بودن،یا کرده بودن و به ما نگفته بودن!
.
عکس از بهنام کریمی عزیز.
#دریای_خزر
#دریاچه_ارومیه
@behnam__karimi
.
سرطان ِ پستان،قابل درمان است.اگر زود تشخیص داده شود و به موقع برای درمان اقدام شود.
توجه به سلامت ِ جسم و روان وظیفهی ماست.
لطفاً و حتماً,موضوعات مربوط به سلامتی ِ فردی را جدی بگیرید.
@canc_info ،
#سرطان_پستان
#سرطان_پستان_را_جدی_بگیریم
#سرطان_در_زنان
#سرطان_سینه
.
این عالیجناب گلستان از آن قِسم آدمهاییست که هیچ خوش ندارم دربارهی نکات منفی و نقاط ِ تاریک زندگی و کار و روابطشان حرفی بزنم و حتی اشارهای کنم.به واقع بینیام هم ربطی ندارد.نگفتم نمیدانم!گفتم از آن حرفی نمیزنم.نمیخواهم بزنم.کدام مان گل ِ بیخاریم آخر؟؟کداممان بی نقص و بیگناه و کاملیم؟!
به جا و به وقتش مگر نقد ِ عملکرد و تفکر و منش ایشان را نخوانده و ندیده ایم؟
اما دلم میخواهد حالا که رفتهاند به نقش ِ مهم و تاثیرگذارشان در سینمای روشنفکری،به بنیانگذاری ِ استودیو گلستان…به تاثیرِ بیتردیدشان بر فروغ ،تا ستارهی شعر ِمعاصر ِ ایران زمین باشد،به ساختن ِ«خشت و آینه»و «اسرار گنج دره جنی»،به پروردن ِ کاوه گلستان ،به اینکه نخستین جایزهی جهانی را برای سینمای ایران به ارمغان آوردهاند،به اینکه «خانه سیاه است»ِ فروغ را تهیه کردهاند ،به اینکه «آذر،ماه آخر ِ پاییز» را نوشتهاند و…هزار اثرگذاری مثبت دیگر ایشان فکر کنم و دربارهی آنچه گفته و کردهاند بیشتر بخوانم و بدانم.گوشم را هم به روی حرفهای خالهزنکی و عمومردکی میبندم.
تمام و والسلام.
غرق نور باشید آقا…نادیده گرفتن و حدف ِ شما از ادبیات و سینمای ایران غیرممکن است…و تلاش ِ تلاشگران ِاین امر ِ بیهوده نیز،بیهوده است.
#ابراهیم_گلستان
#مفاخر_ایران
#فرهیختگان
#فرهیختگان_معاصر_خود_را_بهتر_بشناسیم
#سینمای_موج_نو
#سینمای_روشنفکری
#فروغ_فرخزاد
.
مسـتندEatingOurWaytoExtinction،بـه کارگردانی آتـوبراکـوی و لوُدویـک براکــوی،و تهیهکنندگی کیان توکلی،مارک َگلویــن و لودویک براکوی از شرکت سینمایی Broxstar Productions (لنـدن)، در اکتبـر سـال ۲۰۲۱،بـا روایـت کیـت وینسـلت،توسـط شـرکت فیلمسـازی Seine Pictures منتشـر شدهاسـت. ایـن مسـتند بـه تأثیـر تغذیـه بـر تغییـر اقلیـم و محيط زيست می پردازد و تاکنـون
بــه زبانهای گوناگــون منتشــر شدهاست.نسخهی فارسی این مستند را با عنوان #از_غذا_تا_انقراض ،با روایت شبنم مقدمی،
هم اکنون می توانید به صورت رایگان در #پردیس_نماوا و کانال یوتیوب و آپارات به نشانی که ارائه میشود
تماشا کنید.
دیدن ِ این مستند ِ تکاندهنده به همه توصیه میشود.چه آنها که دغدغههای زیستمحیطی دارند چه آنها که ندارند و تصمیم دارند پیدا کنند!
لینکهای آپارات و یوتیوب و نماوا:
Aparat Channel: https://www.aparat.com/eating2extinction
Aparat Link: https://www.aparat.com/v/Fam21
Youtube Channel: https://www.youtube.com/@eating2extinction
Youtube Link: https://youtu.be/tniL7FLLXd0
https://www.namava.ir/movie/215841-%D8%A7%D8%B2_%D8%BA%D8%B0%D8%A7_%D8%AA%D8%A7_%D8%A7%D9%86%D9%82%D8%B1%D8%A7%D8%B6
.
خواب میدیدم…
انگار داشتیم صحنهای از یک نمایش را تمرین میکردیم.توی تالاری که انگار سقف و کف داشت و دیوار،نه.پنج شش نفر بودیم و کارگردان،مهرجویی بود.خلاف ِ همیشه ریش داشت،ریش ِ بلند.رخت و پاپوشش سیاه بود.عینکش سیاه بود.کتابچهای دستش بود که انگار نمایشنامه باشد.از میانش شاخههای ظریف ِ گیاهی،انگار بید،بیرون ریخته بود،آویخته سمت ِ زمین.از روی کتابچه چیزی میخواند که به گوشم ناآشنا بود.میچرخید،شبیه سماع.رقصی عجیب که ما را هم به آن فراخواند.کتابچهی سبز ِپرگیاه را جلوی چشمانم گرفت گفت بخوان.خطنوشت ِ کتاب سبز بود و برایم ناخوانا بود.گفت بخوان.گفتم نمیتوانم! گفت زبان ِ گیاه و درخت است…بخوان! گفتم نمیتوانم یادم بدهید! خندید.خجالت کشیدم.
بعد گفت آواز بخوانیم.جایی از حنجرهاش را نشان داد و گفت :از اینجا! مثل ِ من.
دهان که باز کرد از گلویش صدای چلچله بیرون آمد.همه با او خواندند و از گلویشان صدای چلچله میآمد.من اما انگار لال شده باشم فقط نگاهشان میکردم.گفت بخوان! گفتم نمیتوانم!گفت زبان ِ پرندگان است بخوان!گفتم نمیتوانم و بغض کردم.
بعد گفت دستهاتان را به هم بدهید…وقت ِ پرواز است…قلبم ریخت!و دوید…دوید و همه دویدند تا ته تالار که دیوار نداشت و پرید.پرید اما نیفتاد.رفت توی آسمان.دیگران دویدند، پریدند، نیفتادند و توی هوا شناور شدند.من ایستادم.انتهای تالار،لبهی پرتگاه ایستادم.مهرجویی صدایم کرد گفت : بپر…بیا…نترس…میتوانی…بیااااا! چشم بستم و تمام دلم را جمع کردم و ترسیده،پریدم…انگار که چتر داشته باشم،معلق شدم.نیفتادم،بی بال پرواز کردم.سبک…رها،دیگر نمیترسیدم.مهرجویی خندید و کتابچهی سبزش را دستم داد.گفت میتوانی.بخوان.شاخههای میان ِ کتاب رشد میکردند…باد تکانشان میداد.
صدای ربنای شجریان میآمد…آسمان ِ اطرافم پر بود از آدم هایی شبیه فرشتگان ِبی پروبال…معلق…چشمبسته…آرام.
صدای ربنای شجریان می آمد.
نقاشی از#اویلین_داویدیان.با نام ِ «خاطرات ِ دل»
#محمد_رضا_شجریان
#دلنوشته
#داریوش_مهرجویی
.
نمایی از باران ِ صبح ِ امروز…
برای دل ِ تنگ ِ این روزهامان…
.
ما حسرت ِ یک خندهی دنبالهداریم…ما خسته از این روزهای بیقراریم…
.
موسیقی،پیشنوای ترانهی ما وارثان دردهای بی شماریم،ساختهی حسام ناصری با صدای علیرضا قربانی.
.
@hesamnaseri
@alireza_ghorbani
.
من
درد در رگانم…حسرت در استخوانم
چیزی نظیر ِ آتش در جانم پیچید…
سرتاسر ِ وجود ِ مرا گویی چیزی به فشرد
تا قطرهای به تفتگی ِ خورشید جوشید از دو چشمم…
از تلخی ِ تمامی ِ دریاها
در اشک ِ ناتوانی ِ خود ساغری زدم…
.
تكهای از شعر بلند ِ «با چشمها…»سرودهی بامداد
به یادِ دختركي با کاپشن صورتی و گوشوارهی قلبی شکل که حالا فرشتهی آسمانهاست…
.
#کرمان
#دختری_با_کاپشن_صورتی_و_گوشواره_قلبی
.
باغستان داریوش مهرجویی» در سالروز تولد ایشان، با همدلی و حمایت جمع کثیری از هنرمندان بنا شد.
زندهیاد داریوش مهرجویی در ۱۷ آذر ماه سال ۱۳۱۸ چشم بر جهان گشودند و در تمام عمر پر بارشان همواره آثار گرانقدر ایشان چراغ راه سینمای ایران
و فرهنگ ایرانزمین بوده است.
آثار پر شور و سراسر عشق به طبیعتشان ما را برآن داشت تا در زادروز ایشان برای گرامیداشت نام و یاد و آثار این هنرمند بزرگ و تکرار نشدنی و همسر هنرمندشان خانم وحیده محمدی فر،
«باغستان داریوش مهرجویی»را در منطقه جاجرود
بنا کنیم، باشد که این باغستان سبز هم همچون نام و آثارشان، به خیر و نیکی بماند برای آیندگان.
.
بسیار خرسندیم از اهدای ۴۰۰ نهال به زمین
و سپاسگزاریم از جناب فرهاد فزونی گرامی و زحمات بیدریغشان و موسسه روستا گل، که کاشت نهالها و خدمات نگهداری از این باغستان را بر عهده گرفتند.
یاد و نام «جناب داریوش مهرجویی
و خانوم وحیده محمدی فر»
همواره در دل طبیعت و همه ما سبز است و زنده و جاویدان.
@roostagol
#داریوش_مهرجویی
#وحیده_محمدی_فر
.
نسل ِما بسیار مدیون ِ شماست خانم شهلا لاهیجی ِ عزیز ،نسلهای بعد نیز…ما از شما بیش از هرچیز ایستادگی آموختیم. استقامت…صبر،تلاش و ماندن…سرووار و سربلند ماندن…
شما بانو چراغی افروختید که هیچ باد ِ جهالتی حریف ِ خاموش کردنش نخواهد شد…
نام شما به خواندنیترین آثار ادبی، به روشنگرانهترین مطالب نوشتهشده دربارهی زنان و تاریخ ِ زنان و حقوق ِ زنان،به نام و آثار ِ بهرام بیضایی گره خوردهاست…شما برای ما نه یک نفر که یک جریانید.جاری…مانا.
یاد و خاطرهتان را گرامی و روشن میداریم تا هستیم، تا همیشه.
.
دربارهی ایشان بخوانید.
.
#انتشارات_روشنگران_و_مطالعات_زنان
#شهلا_لاهیجی
#بهرام_بیضایی
#مفاخر_ایران
#مفاخر_معاصر_ایران
#مفاخر_معاصر_خود_را_بشناسيم
#زنان_پیشرو
.
سرد و ساده و شکسته
آینهی قدیمیام من
با چراغ و گل غریبه با غبار صمیمی ام من
میمونم زیر ِ هجوم ِ وحشی ِ آوار کینه
واسه بازیچه نبودن ،آخرین بازی همینه!
.
و من بااجازه از جناب جنتیعطایی میخوام بگم:
نمیمونم زیر ِ هجوم ِ وحشی ِ آوار کینه!
نمونیم زیر ِ هجوم ِ وحشی ِ آوار ِ کینه!
نمونین زیر ِ هجوم ِ وحشی ِ آوار ِ کینه!
واسه بازیچه نبودن…واسه بازیچه نموندن…واسه بازیچه نشدن آخرین بازی همینه.
آخرین بازی همینه…
بازی ِ بُرد همینه…
.
اینجا آرنیکگالریِ زیبا.عصر ِ خاکستری ِ روزی پاییزی.
.
#ایرج_جنتی_عطایی
#گالری_آرنیک
.
امروز
نیمهی پاییز ِ نامهربان ِ ۱۴۰۲.
.
به پاییز ِ عزیز سلام میکنم.
با امید به «فراوانی» به «بسیاری»…
فراوانی ِنان و نعمت تا گرسنهای نباشد دیگر.
بسیاری ِباران و بارش…تا وطنم سبز و تازه باشد…سیراب باشد.
فراوانی ِ عدل و انصاف…تا بیگناهی بر دار،بیگناهی در محبس نباشد.
بسیاری ِ مهر و محبت…بسیاری ِ رفاقت و رفیق،فراوانی دوستی و دوست…تا تنهایی ِآدمها کم و کمرنگ شود.
بسیاری و فراوانی رزق و روزی تا تنگ نظریها کم شود…حسادتها کم شود.
فراوانی آگاهی و معرفت،بسیاری ِ دانش و شعور …تا جانمان خلاص شود از اینهمه بلا که از کمی ِ اینها برماست.
پاییز ِ عزیز سلام…بیا که خوشآمدی.
به آمدنت ،به نسیم و باران، بشوی از دل و روزگار ِهمه، غم و رنج ودلتنگیها را…
برای همه روشنی،برای همه سلامت ِ تن و جان بیار…شادی و دلآرامی بیار.
.
خواهش ِ فراوانی،دعای مادربزرگم بود که روحش شاد.می گفت : خدا فراوانی بدهد.
.
عکس از من.در پاییز ۹۸.
.
#پاییز
#برای_هم_آرزوهای_خوب_کنیم
.
کار شاقی نکرده ام ؛
فقط به زانو در نیامدم
فقط تاریکی را از تکلمِ بیهودگی بازداشته ام.
دشوار نیست
شُما هم بگویید نور!
بگویید امید!
بگویید عشق!
آدمی چیزی شبیه بویِ خوشِ باران است…
.
شعر،سیدعلیصالحی.عکس،که خوشکیفیت بود و رنگی،مجید ریاحی.
(کهنهکاریاش کردم،بشود مناسب ِ عصر ِ جمعهای نزدیک ِ پاییز).
.
#سید_علی_صالحی
#شعر_معاصر
#مجید_ریاحی
#شبنم_مقدمی
@majidriyahiphotography