.
مبادا دهان ببندید!…مبادا دست بردارید از لیچار گفتن!…مبادا تمام کنید نفرت و لجنپراکنی را! حتی حالا که طعمهتان روی تخت ِ مرده شورخانه افتاده !
بگویید ! باز بگویید کجا چه گفت؟ کجا چارقدش را باد برد ؟کدام مردی را دوست داشت؟ بگویید آدم ِ فلان جناح بود…به او بگویید «دولبریتی»! زبان و قلمتان را بسپارید دست جریانات معلومالحال و آبرویش را بیرحمانه کالبدشکافی کنید!
بنشینید جای خدا و اشتباهاتش را قضاوت و تنبیهش کنید!مبادا شرمتان بیاید؟! مبادا یادتان بیاید در بسیار بسیار موارد صدبار از او بدتر و غلط تر عمل کرده و می کنید!؟مبادا لحظه ای …تنها لحظه ای! به دخترک ِ مادرمرده اش رحمتان بیاید؟!؟
بیفتید به جان ِ عزت و آبروی ِ مرده و زندهی آدم های به هر دلیل صاحب نام…کم نگذارید ها!هرچه فحاش تر…هرچه وقیحتر، برنده تر!
راستی چه بر سرمان آمده؟!…کی حال و روزمان این شد؟!…کی سرتاپایمان شد کینه و نفرت ِ بی دلیل و بی ثمر !؟کی شدیم قاضیالقضات ؟!کی شدیم دانای ِ کُل و معصوم و خطاگیر؟ به کدام اجازه؟
.
خدایا برس به فریادمان…شفای عاجل ِ روح و روان و دل ودرون میخواهم از تو…به اصرار…حتی پیش از شفای جسم.
توضیح :
با خانم نامداری ( دستم نمی رود بنویسم مرحومه)آشنایی چندانی نداشتم، شاید در حد ِ چند دیدار کوتاه و سلامی و والسلامی…عکسی هم ندارم با ایشان حتی در هیچ مراسمی.این را گفتم که نکوبیدم به این گُرز که از مرگ و شایعات و حواشی ِ پیرامون ایشان دنبال چیزی ام!( عاقلان دانند که نیازی نیست وندارم! این توضیح برای غیر آنهاست!)
آنچه نوشتم نه به دفاع از ایشان و عملکرد و نوع ونحوهی زندگی و مرگ شان، نه به نقدِ ایشان ( که هیچکدامش به هیچکدام ِ ما مربوط نبوده و نیست!)بلکه در سوگ و رثای سقوط ارزش های اخلاقی و انسانی در خود ِ ماست.
به داد ِ خودمان نرسیم،حسابمان با کرامالکاتبین است!
گر مسلمانی از این است که «ماها» داریم…وای…وای اگر از پس ِ امروز بود فردایی!!
.
نام ِ عکاس ِ این عکس @bahareh_bisheh است.غربتش من را به یاد ِ غربت ِ فرزند ِ کوچک ِ خانم نامداری انداخت.
.
چند لحظهای سکوت کنیم و در دل فاتحه ای برای مسافر ِ تازهی آسمان بخوانیم.بلکه آرامش به وجود متلاطم و اندوهگین ِ خودمان هم برگردد!
#آزاده_نامداری
#انسان_باشیم
#قضاوت_نكنيم
#دروغ_نبافیم
#دماغ_مان_را_از_زندگی_هم_بیرون_بکشیم
#ما_خدا_نیستیم
#حواس_مان_به_خودمان_باشد
#بی_شعور_نباشیم
.
پروازتان آرام آقا…دلتنگ تان می مانیم تا همیشه ی خدا
.
صوت ِ داوودی تان امشب در عرش می پیچد آقا…خوش به حال اهل ِ آسمان …خوش به حال ِ فرشته ها …خوش به حال ِ بهشتیان امشب
.
و ما بر این باوریم که هر مرگ ، اشارتی ست به حیاتی دیگر…خوش به حال آن ها که در آن حیات ِ دیگر محشورند با شما…
دنیا بی حضور ِ درخشان ِ شما بی شک بسیار کمی خواهد داشت.
.
خدا نگهدار آقا…آرامش مبارکتان.
#محمد_رضا_شجریان
.
.
بیگم آغا خبر برده بود برای آقاجانم که چه نشستی دخترت را آن خیر ندیده برداشته برده عکاسخانه ماشالله خان ، به تقلید ِ فرنگی جماعت داده سربرهنه از او فوتوغراف برداشته اند. دیگ ِ غیرت ِ آقاجانم جوشیده من را احضار کردند محضر مبارک شان. خدا به سرشاهد است هزار بار آرزو کردم کاش شما می بودید میرزا رضا جان ،شرح ِ ماوقع ْ می دادید بلکه آقاجانم آرام بگیرند.از من انکار که تصدق تان آقاجان مگر همچو چیزی می شود؟ از آقا جانم اوقات تلخی و شماتت که شده ای امربر ِ آن فُکُلی ِ فرنگی مآب ؟القصه آقاجانم با من قهر کردند و من غصه ی عالم به دلم بود.تا دیروز که بعد ِ یک ماه و اندی ماشالله خان بالاخره عکس ِ مذکور را هفت لا پیچیده در کاغذ و کرباس ،فرستادند حجره ی آقاجانم.
غروب،اذان می گفتند که آقاجانم با مرسوله ی ماشالله خان وارد شدند به اندرونی. حالا من دل توی دلم نبود.قلبم مثل گنجشک می زد.
جواب ِ سلامم را که بلند بالا و به خوشرویی دادند و جواب سلام بیگم آغا را که ندادند، اوضاع دستم آمد.
چشمم که تر شد آقاجانم سَرَم را بوسیدند و عکس را توی بغلم گذاشتند.
چه عکسی شده میرزا رضا الحمدلله. می ارزید به این همه جگر خونی و تشویش. حالا از روزگار جوانی مان یک شمایلی هست که فردای پیری یادمان بیاورد پیش تر چه هیئت و هیبتی داشته ایم.
باقی عُمْرکُم طَویل و عَدوکُم ذلیل میرزا رضا جان.
دست به دعای شمایم تا انشاالله از فرنگستان برگردید.
از آقاجانم به دل نگیرید. ایشان به قِسم ِ مردان قدیم زن جماعت را حرم نشین و آفتاب مهتاب ندیده می خواهند. چه می دانند ما چه سوداها به سر داریم برای فرداها؟
میرزا رضا زود زود کاغذ بدهید. دل از حلق مان در می آید تا کاغذتان دیر می شود.
به انتظارم تا این فراق کی به سرآید.
باقی بقایتان.
.
عکس ، من و علی رضا آرا هستیم در رخت قاجاری.چندسال پیش از این همین جور دلی در عکاسخانه ی مسعودیه انداختیمش. و آنچه نوشتم قصه ای بود برای این تصویر.
پیش از اینکه پرسپولیس برنده بشه داشتم به پست کردن ِ این عکس ِ قدیمی فکر می کردم، امروز پیداش کردم ، مال خیلی سال پیشه ، گمونم سال ۸۲ ، اینا. روزگاری که تلویزیون رونق و بیننده داشت.مال یه سریالیه به اسم «باجناق ها»، که آقای فرهاد آئیش کارگردانش بودن،اون سالا گرفته بود و مردم دوستش داشتن.گفتم یادی کنم از گذشته ها و قدیم ندیما…که یه هو خبر ِ برد پرسپولیس اومد دیدم چه جالب که لباسم توی این عکس قرمزه و چه مناسب برای پست کردن در چنین شبی.
.
من فوتبالی نیستم . اما از خوشحالی مردم به هر دلیلی که باشه خوشحال می شم…و هرچیز و هر کسی باعث سربلندی و افتخار سرزمینم بشه برام محترم و عزیزه.
پس ، دلخوشی و شادی و احساس سربلندی نوش جان همه مون. که الهی همه ی اینا بیش باد و بیشتر.
#عکس_قدیمی #سریال_باجناق_ها #پرسپولیس #شبنم_مقدمی #فرهاد_آئیش
.
می شه یعنی؟ می شه پاییزمون خوب تر و روشن تر از بهار وتابستون مون شه؟ می شه این همه درد، این همه غم ، این همه ناکامی و ناامیدی رو باد ِ پاییز با خودش ببره؟ بعد ما نفس ِ راحت بکشیم و همه تلخی های پشت سرمونو فراموش کنیم؟ می شه پاییز معجزه کنه؟ می شه خدا با بارونایِ خزون برامون معجزه بفرسته؟
.
آخ ! کاش یه منجم باشی می شناختم که می تونست بهم بگه گردش ِ فصل و ماه و سال ،حال من و این دنیا و همه ی آدما رو عوض می کنه…بگه وقتی سنبله به میزان می رسه ینی احوال دنیا و آدماش میزون می شه…متعادل ، عینِ دوتا کفه ی ترازو…راستکی م بگه نه الکی…منجم باشی سراغ ندارین ؟ چی می گین شما بهش؟ آسترولوژیست؟ اختر شناس؟ حالا هرچی!…سراغ ندارین برای درمون ناامیدی و بی فردایی چارتا جمله ی دل خوش کُنَک مهمون مون کنه؟
#پاییز #امید #آینده #فردا
.
با این عکس ِ رنگی رنگی و پرلبخند که مال روزگار ِ پیشاکوید و پیشا این همه سختی و غم و تلخیه!می خوام صفحه م رو از عزا دربیارم …به امید ِ حال ِ بهتر دل و جان برای همه مون .برای هم دعا کنیم…روزگار داره بیش از توان وتحمل ما سخت می شه…خداوندا حامی ِ همه ی ما باش.
.
عکس از پیام ایرایی.
@payameraeeart
#برای_هم_دعا_کنیم #بیماری_به_دور
.
تو خامشی که بخواند ؟
تو می روی که بماند ؟
که بر نهالک بی برگ ما ترانه بخواند ؟
از این گریوه به دور
در آن کرانه ببین
بهار آمده
از سیم خاردار
گذشته
حریق شعله ی گوگردی بنفشه چه زیباست
هزار آینه جاری ست
هزار اینه
اینک
به همسرایی قلب تو می تپد با شوق
زمین تهی دست ز رندان
همین تویی تنها
که عاشقانه ترین نغمه را دوباره بخوانی
بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان
حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی
.
در امن ِ آغوش ِ پروردگاری که این همه دوست تان می دارد ، بی درد و در امان و آرام خوش بگذرد آقا.
.
جای تان اما چه خالی …چه خالی خواهد ماند …
#شجریان #شفیعی_کدکنی #خسرو_آواز_ایران
.
بیستم مهرماه در تقویم ایرانی مزین است به نام والاحضرت حافظ ِ شیراز. روز ِ مبارک ِ حضرتش ، مبارک ایرانیان و اهل ِ دل در هرکجای جهان.
امسال، بهترین خواننده ی بهترین غزل های حضرت حافظ میهمان اوست.
چه مبارک سحری و چه فرخنده شبی ست.کاش یاد ِ ما اهل ِ زمین هم کنند وقت ِ معاشرت.کاش دعای مان کنند.
.
خودم را مهمان می کنم به خواندن غزلی زیبا از بی شمار غزل های زیبای حضرت حافظ. و پس از آن شنیدن ِ «آستان جانان » به تمامی.به یاد استاد ِشجریان ِ بی همتا.
.
روان ِ هر دو روشن و شاد.
.
عکس را من برداشتم .شبی از شب های تابستان ۹۷ ، حین غزل خوانی در جوار ِحضرتش ، هنگام حضور در زیارتگه رندان جهان .
.
و خدا می داند چقدر دلتنگ شیراز و حافظیه ام. و لعنت بر کرونا که تمامی هم ندارد انگار.
#روز_حافظ_گرامی_باد
#شجریان
#آستان_جانان
#پرویز_مشکاتیان
#حافظیه
#شیراز_زیبا
.
قابل پیشبینی نبود نه؟! قابل حدس هم نبود حتی؟!
من ِ غیرکارشناس…مای ِ شهروند عادی میفهمیدیم چی پیش رومونه…کارشناس ها یعنی نمیفهمیدن؟!!
الهی قربون مسئولین مون برم که این قدرررررفکر دل ما بودن! نگران بودن نکنه اگه محدودیت ایجاد کنن برای سفر و آمد و شد و… در ایام عید، ما دلمون بگیره ! غصه بخوریم ! اذیت شیم!خب اونام که نمی تونن ناراحتی ما رو ببینن!!
فداشون بشم فقط حواسشون به محدودیت های درآمد زا بود که حتماااااا اعمال بشه…چون خب اونا خیلی به سلامتی و دل ِ ما که مربوط نبود، به جیب ما و جیب عزیزان مربوط میشد!
الهی قربون خودمون هم برم ها!…همگام با مسئولین، قشنگ…کامل تعطیلات ِ غیرکرونایی و معمولی و باحال و ردیفی رو گذروندیم بی اینکه یک لحظه فکر کنیم امتداد ِ این خوشگذرونی ِ نصفه نیمهی با هول و هراس یه فاجعهی تمام عیار در حال شکل گیریه!
این عدد رقما که هر روز می نویسن و اعلام می شه، ماییم!…ما تو بیمارستان…تو آرامستان ( همون قبرستان!)…مایی که نه خودمون برای جون و عمر و سلامتی و زندگی و فردای خودمون و خانوادهمون ارزش قائلیم…نه هیچ کس دیگه!
*به خودمون رحم کنیم…این بار فاجعه هولناک تر از تصوریه که داریم…این جور که بوش میآد ، با این روندی که شاهدش هستیم، واکسن به این زودیها به ما نمیرسه…مراقبت رو باید دو چندان کنیم.
* به مقدسات همهمون قسم، می دونم وضعیت اقتصادی جوری نیست که بشه کار نکرد!…از قضا که شغل من هم از اون مشاغلیه که تعطیلی نداره( یا لااقل تا حالا نداشته!) تازه ما ماسک هم نمی تونیم بزنیم !…اما تا جای ممکن …اونقدر که میشه رعایت کنیم بلکه جون به در بردیم!…دیگه توکل به خدا…
#کرونا
.
قابل پیشبینی نبود نه؟! قابل حدس هم نبود حتی؟!
من ِ غیرکارشناس…مای ِ شهروند عادی میفهمیدیم چی پیش رومونه…کارشناس ها یعنی نمیفهمیدن؟!!
الهی قربون مسئولین مون برم که این قدرررررفکر دل ما بودن! نگران بودن نکنه اگه محدودیت ایجاد کنن برای سفر و آمد و شد و… در ایام عید، ما دلمون بگیره ! غصه بخوریم ! اذیت شیم!خب اونام که نمی تونن ناراحتی ما رو ببینن!!
فداشون بشم فقط حواسشون به محدودیت های درآمد زا بود که حتماااااا اعمال بشه…چون خب اونا خیلی به سلامتی و دل ِ ما که مربوط نبود، به جیب ما و جیب عزیزان مربوط میشد!
الهی قربون خودمون هم برم ها!…همگام با مسئولین، قشنگ…کامل تعطیلات ِ غیرکرونایی و معمولی و باحال و ردیفی رو گذروندیم بی اینکه یک لحظه فکر کنیم امتداد ِ این خوشگذرونی ِ نصفه نیمهی با هول و هراس یه فاجعهی تمام عیار در حال شکل گیریه!
این عدد رقما که هر روز می نویسن و اعلام می شه، ماییم!…ما تو بیمارستان…تو آرامستان ( همون قبرستان!)…مایی که نه خودمون برای جون و عمر و سلامتی و زندگی و فردای خودمون و خانوادهمون ارزش قائلیم…نه هیچ کس دیگه!
*به خودمون رحم کنیم…این بار فاجعه هولناک تر از تصوریه که داریم…این جور که بوش میآد ، با این روندی که شاهدش هستیم، واکسن به این زودیها به ما نمیرسه…مراقبت رو باید دو چندان کنیم.
* به مقدسات همهمون قسم، می دونم وضعیت اقتصادی جوری نیست که بشه کار نکرد!…از قضا که شغل من هم از اون مشاغلیه که تعطیلی نداره( یا لااقل تا حالا نداشته!) تازه ما ماسک هم نمی تونیم بزنیم !…اما تا جای ممکن …اونقدر که میشه رعایت کنیم بلکه جون به در بردیم!…دیگه توکل به خدا…
#کرونا
.
قابل پیشبینی نبود نه؟! قابل حدس هم نبود حتی؟!
من ِ غیرکارشناس…مای ِ شهروند عادی میفهمیدیم چی پیش رومونه…کارشناس ها یعنی نمیفهمیدن؟!!
الهی قربون مسئولین مون برم که این قدرررررفکر دل ما بودن! نگران بودن نکنه اگه محدودیت ایجاد کنن برای سفر و آمد و شد و… در ایام عید، ما دلمون بگیره ! غصه بخوریم ! اذیت شیم!خب اونام که نمی تونن ناراحتی ما رو ببینن!!
فداشون بشم فقط حواسشون به محدودیت های درآمد زا بود که حتماااااا اعمال بشه…چون خب اونا خیلی به سلامتی و دل ِ ما که مربوط نبود، به جیب ما و جیب عزیزان مربوط میشد!
الهی قربون خودمون هم برم ها!…همگام با مسئولین، قشنگ…کامل تعطیلات ِ غیرکرونایی و معمولی و باحال و ردیفی رو گذروندیم بی اینکه یک لحظه فکر کنیم امتداد ِ این خوشگذرونی ِ نصفه نیمهی با هول و هراس یه فاجعهی تمام عیار در حال شکل گیریه!
این عدد رقما که هر روز می نویسن و اعلام می شه، ماییم!…ما تو بیمارستان…تو آرامستان ( همون قبرستان!)…مایی که نه خودمون برای جون و عمر و سلامتی و زندگی و فردای خودمون و خانوادهمون ارزش قائلیم…نه هیچ کس دیگه!
*به خودمون رحم کنیم…این بار فاجعه هولناک تر از تصوریه که داریم…این جور که بوش میآد ، با این روندی که شاهدش هستیم، واکسن به این زودیها به ما نمیرسه…مراقبت رو باید دو چندان کنیم.
* به مقدسات همهمون قسم، می دونم وضعیت اقتصادی جوری نیست که بشه کار نکرد!…از قضا که شغل من هم از اون مشاغلیه که تعطیلی نداره( یا لااقل تا حالا نداشته!) تازه ما ماسک هم نمی تونیم بزنیم !…اما تا جای ممکن …اونقدر که میشه رعایت کنیم بلکه جون به در بردیم!…دیگه توکل به خدا…
#کرونا
.
تلویزیونو روشن کنم ببینم خانوم رضایی یا خانوم خامنه نشسته تو اون مربع ِ بیستوچهار اینچ با یه صورت جدی ِ بیلبخند که با یه چارقد گندهی اندازه یه سفره شیش نفره قاب شده،داره میگه کارتون بعدی پینوکیوئه…بعدم بگه از صفحهی تلویزیون فاصله بگیریم که چشمامون ضعیف نشه. بگه بعد ِ برنامه کودک بدوایم بریم بشینیم سر ِ مشقامون.
.
تلفن سیاهه زنگ بزنه گوشی رو وردارم پشت ِ خط شهره عظیمی باشه بگه علوم خوندی؟ خانوم فردا می پرسه ها! بگه ناهار چی داشتین؟ بگه عکس برگردون تازه نخریدی؟بگه خواهر کوچیکهش چاردست و پا راه رفتن یاد گرفته امروز .
.
بابام تو اون دستگاه ریل ، ویگن بذاره…بخونه:
ببار ای نمنم ِ باران…زمین ِ خشک را تر کن…سرودِ زندگی سر کن، دلم تنگه…دلم تنگه…
بعد من فکر کنم چقدر از این آهنگه و از این صدا خوشم می آد…
.
عصر خنک ِ بهار باشه.بابام صدا بزنه که نازی خانوم بچین تخته رو! من برم تخته رو وردارم ببرم رو تخت ِ ایوون بچینم بعد بابام بگه بزرگان سیهمهره بازی کنند!…ینی کُریخونی رو از همون اول شروع کنه! من ِ فسقلی بخندم و بگم شاه مارسی شما!
این گوشهی خونه و این وسایل ِ قدیمی ِ جامونده از روزگار ِ دور، عین ِ ماشین ِ زمانه برای من…نگاش می کنم و پرتاب میشم به چهل سال پیش از این.
.
اون تلویزیون اولین تلویزیونیه که یادم میآد. اون گوشی تلفن قدیمی سال ها تو پذیرایی مون بود، یه گوشه کنار. تخته،وسیله بازی من و بابام بود از وقتی خیلی خیلی بچه بودم و اون دستگاه ریل قدمتش از عمر منم بیشتره .
شهره عظیمی دوست جون جونی دوره دبستانم بود.چند سال بعد از دوره دبستان ،به سرطان مبتلا شد و سال شصت وهشت از دنیا رفت و من هنوز گه گداری خوابش رو می بینم.
#نوستالژی
#دهه_شصت
#دلتنگی
.
.
منتظران بهار بوی شکفتن رسید
مژده به گلها برید یار به گلشن رسید
لمعهٔ مهر ازل بر در و دیوار تافت
جام تجلی به دست نور ز ایمن رسید
نامه و پیغام را رسم تکلف نماند
فکر عبارت کراست معنی روشن رسید
عشق ز راه خیال گرد الم پاک رفت
خار و خس وهم غیر رفت و به گلخن رسید
صبر من نارسا باج ز کوشش گرفت
دست به دل داشتم مژدهٔ دامن رسید
عیش و غم روزگار مرکز خود واشناخت
نغمه به احباب ساخت نوحه به دشمن رسید
مطلع همت بلند مزرع اقبال سبز
ریشه به نخل آب داد دانه به خرمن رسید
زین چمنستان کنون بستن مژگان خطاست
آینه صیقل زنید دیده به دیدن رسید
بردم از این نوبهار نشئهٔ عمر دوبار
دیدهام از دیده رست دل به دل من رسید
سرو خرامان ناز حشر چه نیرنگ داشت
هر چه ز من رفته بود با به مسکن رسید
بیدل از اسرار عشق هیچکس آگاه نیست
گاه گذشتن گذشت وقت رسیدن رسید…
غزل ِ زیبای بهارانه. سرودهی بیدل دهلوی
عکس ، شکوفههای زیبای بادام در غروب ِ رنگین ِ ده.
.
دل به دل ِ بهار دادن برای ِ من بهترین مرهم اندوه ِ دل و بهترین سبب ِ واندادن به تلخی و شقاوت روزگار است.پس بیمهابا دل میسپارم به بهار و عطر و طعم و معجزه اش…به امید ِ حال و روز ِ نیکو برای همهمان.
#بیدل_دهلوی
#بهار
#بهارانه
.
صحنه،حتما ارث ِ پدر ِ هیچکس نیست! اما پر واضح است جای هرکس و ناکسی روی صحنه نیست!و نام ِ هر لاطائلاتی که بر سکویی اجرا میشود نمایش نیست!
تئاتر قداست نه،اما حرمت دارد! آبرو دارد،اصالت دارد.هیچکس،احدی،صاحب تماشاخانهی شخصی یا هرکس که گمانش میرود صِرف ِ دوزاردهشاهی پول ِ ته ِ جیبش سرمایهگذار ِ تئاتر است یا هرآنکس که نمیدانیم به چه دلیل مجوز اجراهای اینچنین سخیف و بیمحتوا را صادر میکند، به هیچ بهانه،اعم از پول یا غیره اجازهی بیاحترامی به ساحت ِتئاتر و اهل ِ آن را ندارد.
تمام کنید این بساط فضاحت و تحقیر وابتذال را.
اهالی ِ حرفهای و شریف تئاتر را نیازارید بیش از این.کم غم ندارند که بار ِ دلشان هم میشوید!
تمام کنید این نمک به زخم پاشیدنهای مدام را.
چطور توی چشم ِ این همه جوان ِ بااستعداد و قابل،که بهخون ِ دل و هزار هزینه درس خواندهاند،دوره و کلاس گذراندهاند،هزار امید در دل پروراندهاند نگاه میکنید،در را بهرویشان میبندید،به ریششان میخندید و بعد این کارها را با این آدمها روی صحنه میفرستید؟ توضیحتان چیست؟ مسئولش کیست؟ یک نفر این افتضاح را گردن بگیرد!
#تئاتر
#ابتذال_ممنوع
#تئاتریها
#هنر_نمایش
.
صبح
سوار بر قطار ستارگان سحرگاهی از راه رسید
تونیامدی
گنجشک های منتظر
دور خانه ی من نشستند
و به هر سایه به خود لرزیدند
تو نیامدی
شعر از دلم به دهانم
از لب هایم به دلم پر کشید
تو نیامدی
آفتاب
از سر سروها به انتهای خیابان سر کشید
تو نیامدی.
مه میداند
که باید برخیزد
و به خانه ی خود بیاید
در سینه ی من…
.
سرودهای از شمسلنگرودی.با عکسی که من برداشتم از غروب ِ روستای آران.
.
عادتم است …سال هاست که عادتم است با دیروزها و دیروزی ها خیال بپردازم و به خاطره ی تاریخ سفر کنم.گویی عمری ست میان ِ بناهای ویران و آدم های رفته ،شهرهای خالی و جنگل های سوخته ، میان ِ دیروزها و تاریخ و خاطره پی ِ تصویر ِ فردای ِ این امروز ِ بی چشم اندازم…به زحمت چیزی پیداست.
.
عکس را من برداشته ام ، دخترک ویرانی ِ بنایی ارزشمند را ثبت می کرد.من او و احساسش را.
.
من سینما نخوندم تو دانشگاه . اینه که هیچوقت مستقیما شاگرد استاد عالمی ِ نازنین نبودم.خوش به حال ِ اونایی که سینما خوندن و توی مکتب بزرگی مثل دکتر عالمی شاگردی کردن و آموختن .اینو بعدا ها که دیدم شون به خودشون هم گفتم.گفتم این حسرت ِ همه ی عمر منه که شنونده ی درس و بحث شما از نزدیک نبودم. یادمه خندیدن و گفتن هنوزم دیر نیست.مستمع آزاد هم می تونی بیای سر کلاس من.که نرفتم و این حسرت موند با من و به دل ِ من.
راجع به یک موضوع اما شک ندارم و اونم اینکه آقای عالمی بود که راه ذهن و اندیشه ی من رو به سینما باز کرد . و من رو هرچه بیشتر با این جهان جادویی و خیال انگیز آشنا کرد.سال های دهه ی شصت در فقدان صددرصدی ِ منابع اطلاعاتی و تصویری درباره ی سینمای جهان و تاریخ سینما، مردی که خودش هم با اون چشم های روشن و موهای آراسته کم شبیه به هنرپیشه های خارجی نبود ، پنج شنبه شب ها یکی دو ساعت ما رو مهمون می کرد به دیدن تکه هایی از فیلمای تاریخ سینما و شنیدن درباره شون و کمی نقد و تحلیل ، که شاید این قسمتش برای سن و سال ِ من زیادی بود. و از درک بچه گی من فراتر اما این از لذت غرق شدن در اون دنیای دست نیافتنی و دور چیزی کم نمی کرد.بابام که از علاقه مندای جدی سینما بود ، اغلب فیلم های درست و حسابی رو نه یک بار که چندین بار دیده بود و این ور و اون ور ِ اون قسمت ِ پخش شده در برنامه ی آقای عالمی رو برام تعریف می کرد و من بر اساس اونچه دیده بودم بقیه اش رو تخیل می کردم( چه اوضاع ترحم برانگیزی داشت نسل ِ من حالا که فکر می کنم )
اون سال ها «آن روی سکه » و «هنر هفتم» پنجره هایی بودن رو به علاقه مندی های سرنوشت ساز من. و شبی از همون شبای پنج شنبه یادمه به بابا گفتم که تصمیمم رو گرفتم ، من راهم رو به این دنیای جادویی پیدا می کنم. بابام اون موقع چیزی نگفت که توی ذوقم بخوره ، اما شک ندارم ته دلش خندید که باشه!…خدا کنه که بتونی و بشه!…که تونستم و شد، گرچه به هزار سختی.
القصه،مردی که توی قاب تلویزیون مبله ی سیاه و سفیدمون می دیدم ، مردی که از دل سال های خاکستری و دلتنگ ِ دهه ی شصت برای دخترکی بازیگوش و شیطون پنجره ای سرنوشت ساز باز کرد رو به دنیایی جذاب و دور از دسترس…مردی که حتی شیوه ی بیانش و طرز نگاهش و طمأنینه ی رفتارش چنان برام تاثیرگذار بود که با جزییات به خاطر دارم شون،مردی که خوش پوش و خوش قیافه و باسواد بود و همه چیزش با مجری های آن سال های تلویزیون خیلی فرق می کرد ، مردی که من و خیلی های دیگه شناخت اولیه مون از آدم های صاحب نام سینما و آثار شاخص سینما
کامنت اول👇
.
ماه آسّه آسّه داشت درمیاومد دُرُس بالا سر ِخورشید خانوم که داشت میرفت بخوابه پَس ِ کوهای بلند…بعد ِ یه روز قِلقِل خوردن تو آسمون ِ خدا…
یکی پیدا شد تندی عکس جفتشونو ورداشت.
همهشون چه ذوقی کردن، ماه ِ منیر و خورشید بانو و عکاسه!
#غروب
روایت ِ این فیلم با احترام بسیار تقدیم می شود به یاد و خاطره ی همیشه گرامی ِ استاد محمد رضا شجریان ، فرزند ِ ایران.
*
گرامیداشت یاد استاد محمدرضا شجریان؛
انتشار نسخه ویژه نابینایان فیلم سینمایی دلشدگان با صدای شبنم مقدمی
در پی درگذشت استاد محمدرضا شجریان، سوینا نسخه ویژه نابینایان فیلم سینمایی «دلشدگان» ساخته علی حاتمی را با صدای شبنم مقدمی منتشر میکند.
به گزارش روابط عمومی سوینا، این گروه در پی درگذشت خسروی آواز ایران، استاد محمدرضا شجریان، نسخه ویژه نابینایان فیلم سینمایی «دلشدگان» ساخته علی حاتمی را روز جمعه هجدهم مهر ماه منتشر میکند.
این فیلم روز جمعه ساعت ۱۹ از رادیو سوینا پخش خواهد شد و پس از آن، روی سایت سوینا در دسترس مخاطبان قرار خواهد گرفت.
شبنم مقدمی بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون «دلشدگان» را توضیحدار کرده است.
علاقمندان میتوانند با مراجعه به پایگاه اینترنتی سوینا به نشانی www.sevinagroup.com به فایل صوتی فیلمهای سینمایی توضیحدار دسترسی داشته باشند.
@sevinageoup
@shabnammoghaddami
@gelarehabbasi
@kkasirian
@farazstudio
ساخت تیزر: افشین ضیاییان
#سوینا #سینمای_نابینایان #گروه_سوینا #sevinagroup #فیلم_صوتی #پرده_خوانی_فیلم #فیلم_توضیح_دار #گلاره_عباسی #پادکست #فیلم_سینمایی #سینما #دلشدگان #محمدرضاشجریان #شجریان #محمدرضا_شجریان #خسروی_آواز_ایران #شبنم_مقدمی
لطفاً ورق بزنید.
«کودک کار»این کلمه رو خیلی زیاد شنیدیم
انقدر که فراموشمان شده این کودکان هم مثل مابقی همسن و سالانشون، فقط یک کودک هستند
تحصیل کردن
بازی کردن
داشتن سرپناه امن
داشتن تغذیه سالم
داشتن هویت
حق طبیعی و اولیه همشون هست
راستی، تا حالا دقت کردید در طول روز چه تعداد کودک کار در اطرافمون می بینیم؟
تا حالا این سوال برامون پیش اومده که چقدر کودک کار در اطراف مون ، در خیابانها و کوچه ها، کارگاههای صنعتی و زیرزمینی در شرایط بسیار سختی زندگی می کنند.
من و تو چه وظیفه ای در قبال این بچه ها داریم و تا حالا برای این کودکان چکاری کردیم؟
بیایم از کودکان کار، موثر، حمایت کنیم.
#کودکان_کار #کودکان_کار_و_خیابان #کودکان_کار_را_دریابیم
@apcl_org_ir
لطفاً ورق بزنید.
«کودک کار»این کلمه رو خیلی زیاد شنیدیم
انقدر که فراموشمان شده این کودکان هم مثل مابقی همسن و سالانشون، فقط یک کودک هستند
تحصیل کردن
بازی کردن
داشتن سرپناه امن
داشتن تغذیه سالم
داشتن هویت
حق طبیعی و اولیه همشون هست
راستی، تا حالا دقت کردید در طول روز چه تعداد کودک کار در اطرافمون می بینیم؟
تا حالا این سوال برامون پیش اومده که چقدر کودک کار در اطراف مون ، در خیابانها و کوچه ها، کارگاههای صنعتی و زیرزمینی در شرایط بسیار سختی زندگی می کنند.
من و تو چه وظیفه ای در قبال این بچه ها داریم و تا حالا برای این کودکان چکاری کردیم؟
بیایم از کودکان کار، موثر، حمایت کنیم.
#کودکان_کار #کودکان_کار_و_خیابان #کودکان_کار_را_دریابیم
@apcl_org_ir
لطفاً ورق بزنید.
«کودک کار»این کلمه رو خیلی زیاد شنیدیم
انقدر که فراموشمان شده این کودکان هم مثل مابقی همسن و سالانشون، فقط یک کودک هستند
تحصیل کردن
بازی کردن
داشتن سرپناه امن
داشتن تغذیه سالم
داشتن هویت
حق طبیعی و اولیه همشون هست
راستی، تا حالا دقت کردید در طول روز چه تعداد کودک کار در اطرافمون می بینیم؟
تا حالا این سوال برامون پیش اومده که چقدر کودک کار در اطراف مون ، در خیابانها و کوچه ها، کارگاههای صنعتی و زیرزمینی در شرایط بسیار سختی زندگی می کنند.
من و تو چه وظیفه ای در قبال این بچه ها داریم و تا حالا برای این کودکان چکاری کردیم؟
بیایم از کودکان کار، موثر، حمایت کنیم.
#کودکان_کار #کودکان_کار_و_خیابان #کودکان_کار_را_دریابیم
@apcl_org_ir
لطفاً ورق بزنید.
«کودک کار»این کلمه رو خیلی زیاد شنیدیم
انقدر که فراموشمان شده این کودکان هم مثل مابقی همسن و سالانشون، فقط یک کودک هستند
تحصیل کردن
بازی کردن
داشتن سرپناه امن
داشتن تغذیه سالم
داشتن هویت
حق طبیعی و اولیه همشون هست
راستی، تا حالا دقت کردید در طول روز چه تعداد کودک کار در اطرافمون می بینیم؟
تا حالا این سوال برامون پیش اومده که چقدر کودک کار در اطراف مون ، در خیابانها و کوچه ها، کارگاههای صنعتی و زیرزمینی در شرایط بسیار سختی زندگی می کنند.
من و تو چه وظیفه ای در قبال این بچه ها داریم و تا حالا برای این کودکان چکاری کردیم؟
بیایم از کودکان کار، موثر، حمایت کنیم.
#کودکان_کار #کودکان_کار_و_خیابان #کودکان_کار_را_دریابیم
@apcl_org_ir
لطفاً ورق بزنید.
«کودک کار»این کلمه رو خیلی زیاد شنیدیم
انقدر که فراموشمان شده این کودکان هم مثل مابقی همسن و سالانشون، فقط یک کودک هستند
تحصیل کردن
بازی کردن
داشتن سرپناه امن
داشتن تغذیه سالم
داشتن هویت
حق طبیعی و اولیه همشون هست
راستی، تا حالا دقت کردید در طول روز چه تعداد کودک کار در اطرافمون می بینیم؟
تا حالا این سوال برامون پیش اومده که چقدر کودک کار در اطراف مون ، در خیابانها و کوچه ها، کارگاههای صنعتی و زیرزمینی در شرایط بسیار سختی زندگی می کنند.
من و تو چه وظیفه ای در قبال این بچه ها داریم و تا حالا برای این کودکان چکاری کردیم؟
بیایم از کودکان کار، موثر، حمایت کنیم.
#کودکان_کار #کودکان_کار_و_خیابان #کودکان_کار_را_دریابیم
@apcl_org_ir