Home Actress Shabnam Moghadami HD Instagram Photos and Wallpapers March 2024 Shabnam Moghadami Instagram - . تلویزیونو روشن کنم ببینم خانوم رضایی یا خانوم خامنه نشسته تو اون مربع ِ بیست‌و‌چهار اینچ با یه صورت جدی ِ بی‌لبخند که با یه چارقد گنده‌ی اندازه یه سفره شیش نفره قاب شده،داره می‌گه کارتون بعدی پینوکیوئه...بعدم بگه از صفحه‌ی تلویزیون فاصله بگیریم که چشمامون ضعیف نشه. بگه بعد ِ برنامه کودک بدوایم بریم بشینیم سر ِ مشقامون. . تلفن سیاهه زنگ بزنه گوشی رو‌ وردارم پشت ِ خط شهره عظیمی باشه بگه علوم خوندی؟ خانوم فردا می پرسه ها! بگه ناهار چی داشتین؟ بگه عکس برگردون تازه نخریدی؟بگه خواهر کوچیکه‌ش چاردست و پا راه رفتن یاد گرفته امروز . . بابام تو اون دستگاه ریل ، ویگن بذاره...بخونه: ببار ای نم‌نم ِ باران...زمین ِ خشک را تر کن...سرود‌ِ زندگی سر کن، دلم تنگه...دلم تنگه... بعد من فکر کنم چقدر از این آهنگه و از این صدا خوشم می آد... . عصر خنک ِ بهار باشه.بابام صدا بزنه که نازی خانوم بچین تخته رو! من برم تخته رو‌ وردارم ببرم رو تخت ِ ایوون بچینم بعد بابام بگه بزرگان سیه‌مهره بازی کنند!...ینی کُری‌خونی رو از همون اول شروع کنه! من ِ فسقلی بخندم و بگم شاه مارسی شما! این گوشه‌ی خونه و این وسایل ِ قدیمی ِ جامونده از روزگار ِ دور، عین ِ ماشین ِ زمانه برای من...نگاش می کنم و‌ پرتاب می‌شم به چهل سال پیش از این. . اون تلویزیون اولین تلویزیونیه که یادم می‌آد. اون گوشی تلفن قدیمی سال ها تو پذیرایی مون بود، یه گوشه کنار. تخته،وسیله بازی‌ من و بابام بود از وقتی خیلی خیلی بچه بودم و اون دستگاه ریل قدمتش از عمر منم بیشتره . شهره عظیمی دوست جون جونی دوره دبستانم بود.چند سال بعد از دوره دبستان ،به سرطان مبتلا شد و سال شصت و‌هشت از دنیا رفت و من هنوز گه گداری خوابش رو می بینم. #نوستالژی #دهه_شصت #دلتنگی .

Shabnam Moghadami Instagram – . تلویزیونو روشن کنم ببینم خانوم رضایی یا خانوم خامنه نشسته تو اون مربع ِ بیست‌و‌چهار اینچ با یه صورت جدی ِ بی‌لبخند که با یه چارقد گنده‌ی اندازه یه سفره شیش نفره قاب شده،داره می‌گه کارتون بعدی پینوکیوئه…بعدم بگه از صفحه‌ی تلویزیون فاصله بگیریم که چشمامون ضعیف نشه. بگه بعد ِ برنامه کودک بدوایم بریم بشینیم سر ِ مشقامون. . تلفن سیاهه زنگ بزنه گوشی رو‌ وردارم پشت ِ خط شهره عظیمی باشه بگه علوم خوندی؟ خانوم فردا می پرسه ها! بگه ناهار چی داشتین؟ بگه عکس برگردون تازه نخریدی؟بگه خواهر کوچیکه‌ش چاردست و پا راه رفتن یاد گرفته امروز . . بابام تو اون دستگاه ریل ، ویگن بذاره…بخونه: ببار ای نم‌نم ِ باران…زمین ِ خشک را تر کن…سرود‌ِ زندگی سر کن، دلم تنگه…دلم تنگه… بعد من فکر کنم چقدر از این آهنگه و از این صدا خوشم می آد… . عصر خنک ِ بهار باشه.بابام صدا بزنه که نازی خانوم بچین تخته رو! من برم تخته رو‌ وردارم ببرم رو تخت ِ ایوون بچینم بعد بابام بگه بزرگان سیه‌مهره بازی کنند!…ینی کُری‌خونی رو از همون اول شروع کنه! من ِ فسقلی بخندم و بگم شاه مارسی شما! این گوشه‌ی خونه و این وسایل ِ قدیمی ِ جامونده از روزگار ِ دور، عین ِ ماشین ِ زمانه برای من…نگاش می کنم و‌ پرتاب می‌شم به چهل سال پیش از این. . اون تلویزیون اولین تلویزیونیه که یادم می‌آد. اون گوشی تلفن قدیمی سال ها تو پذیرایی مون بود، یه گوشه کنار. تخته،وسیله بازی‌ من و بابام بود از وقتی خیلی خیلی بچه بودم و اون دستگاه ریل قدمتش از عمر منم بیشتره . شهره عظیمی دوست جون جونی دوره دبستانم بود.چند سال بعد از دوره دبستان ،به سرطان مبتلا شد و سال شصت و‌هشت از دنیا رفت و من هنوز گه گداری خوابش رو می بینم. #نوستالژی #دهه_شصت #دلتنگی .

Shabnam Moghadami Instagram - . تلویزیونو روشن کنم ببینم خانوم رضایی یا خانوم خامنه نشسته تو اون مربع ِ بیست‌و‌چهار اینچ با یه صورت جدی ِ بی‌لبخند که با یه چارقد گنده‌ی اندازه یه سفره شیش نفره قاب شده،داره می‌گه کارتون بعدی پینوکیوئه...بعدم بگه از صفحه‌ی تلویزیون فاصله بگیریم که چشمامون ضعیف نشه. بگه بعد ِ برنامه کودک بدوایم بریم بشینیم سر ِ مشقامون. . تلفن سیاهه زنگ بزنه گوشی رو‌ وردارم پشت ِ خط شهره عظیمی باشه بگه علوم خوندی؟ خانوم فردا می پرسه ها! بگه ناهار چی داشتین؟ بگه عکس برگردون تازه نخریدی؟بگه خواهر کوچیکه‌ش چاردست و پا راه رفتن یاد گرفته امروز . . بابام تو اون دستگاه ریل ، ویگن بذاره...بخونه: ببار ای نم‌نم ِ باران...زمین ِ خشک را تر کن...سرود‌ِ زندگی سر کن، دلم تنگه...دلم تنگه... بعد من فکر کنم چقدر از این آهنگه و از این صدا خوشم می آد... . عصر خنک ِ بهار باشه.بابام صدا بزنه که نازی خانوم بچین تخته رو! من برم تخته رو‌ وردارم ببرم رو تخت ِ ایوون بچینم بعد بابام بگه بزرگان سیه‌مهره بازی کنند!...ینی کُری‌خونی رو از همون اول شروع کنه! من ِ فسقلی بخندم و بگم شاه مارسی شما! این گوشه‌ی خونه و این وسایل ِ قدیمی ِ جامونده از روزگار ِ دور، عین ِ ماشین ِ زمانه برای من...نگاش می کنم و‌ پرتاب می‌شم به چهل سال پیش از این. . اون تلویزیون اولین تلویزیونیه که یادم می‌آد. اون گوشی تلفن قدیمی سال ها تو پذیرایی مون بود، یه گوشه کنار. تخته،وسیله بازی‌ من و بابام بود از وقتی خیلی خیلی بچه بودم و اون دستگاه ریل قدمتش از عمر منم بیشتره . شهره عظیمی دوست جون جونی دوره دبستانم بود.چند سال بعد از دوره دبستان ،به سرطان مبتلا شد و سال شصت و‌هشت از دنیا رفت و من هنوز گه گداری خوابش رو می بینم. #نوستالژی #دهه_شصت #دلتنگی .

Shabnam Moghadami Instagram – .
تلویزیونو روشن کنم ببینم خانوم رضایی یا خانوم خامنه نشسته تو اون مربع ِ بیست‌و‌چهار اینچ با یه صورت جدی ِ بی‌لبخند که با یه چارقد گنده‌ی اندازه یه سفره شیش نفره قاب شده،داره می‌گه کارتون بعدی پینوکیوئه…بعدم بگه از صفحه‌ی تلویزیون فاصله بگیریم که چشمامون ضعیف نشه. بگه بعد ِ برنامه کودک بدوایم بریم بشینیم سر ِ مشقامون.
.
تلفن سیاهه زنگ بزنه گوشی رو‌ وردارم پشت ِ خط شهره عظیمی باشه بگه علوم خوندی؟ خانوم فردا می پرسه ها! بگه ناهار چی داشتین؟ بگه عکس برگردون تازه نخریدی؟بگه خواهر کوچیکه‌ش چاردست و پا راه رفتن یاد گرفته امروز .
.
بابام تو اون دستگاه ریل ، ویگن بذاره…بخونه:
ببار ای نم‌نم ِ باران…زمین ِ خشک را تر کن…سرود‌ِ زندگی سر کن، دلم تنگه…دلم تنگه…
بعد من فکر کنم چقدر از این آهنگه و از این صدا خوشم می آد…
.
عصر خنک ِ بهار باشه.بابام صدا بزنه که نازی خانوم بچین تخته رو! من برم تخته رو‌ وردارم ببرم رو تخت ِ ایوون بچینم بعد بابام بگه بزرگان سیه‌مهره بازی کنند!…ینی کُری‌خونی رو از همون اول شروع کنه! من ِ فسقلی بخندم و بگم شاه مارسی شما!

این گوشه‌ی خونه و این وسایل ِ قدیمی ِ جامونده از روزگار ِ دور، عین ِ ماشین ِ زمانه برای من…نگاش می کنم و‌ پرتاب می‌شم به چهل سال پیش از این.
.
اون تلویزیون اولین تلویزیونیه که یادم می‌آد. اون گوشی تلفن قدیمی سال ها تو پذیرایی مون بود، یه گوشه کنار. تخته،وسیله بازی‌ من و بابام بود از وقتی خیلی خیلی بچه بودم و اون دستگاه ریل قدمتش از عمر منم بیشتره .
شهره عظیمی دوست جون جونی دوره دبستانم بود.چند سال بعد از دوره دبستان ،به سرطان مبتلا شد و سال شصت و‌هشت از دنیا رفت و من هنوز گه گداری خوابش رو می بینم.
#نوستالژی
#دهه_شصت
#دلتنگی

. | Posted on 12/Apr/2021 01:54:20

Shabnam Moghadami Instagram – .
صحنه،حتما ارث ِ پدر ِ هیچکس نیست! اما پر واضح است جای هرکس و ناکسی  روی صحنه نیست!و نام ِ هر لاطائلاتی که بر سکویی اجرا می‌شود نمایش نیست!
تئاتر قداست نه،اما حرمت دارد! آبرو دارد،اصالت دارد.هیچکس،احدی،صاحب تماشاخانه‌ی شخصی یا هرکس که گمانش می‌رود صِرف ِ دوزاردهشاهی پول ِ ته ِ جیبش سرمایه‌گذار ِ تئاتر است یا هرآنکس که نمی‌دانیم به چه دلیل مجوز اجراهای این‌چنین سخیف و بی‌محتوا را صادر می‌کند، به هیچ بهانه،اعم از پول یا غیره اجازه‌ی بی‌احترامی به ساحت ِتئاتر و اهل ِ آن را ندارد.
تمام کنید این بساط فضاحت و تحقیر و‌ابتذال را.
اهالی ِ حرفه‌ای و شریف تئاتر را نیازارید بیش از این.کم غم ندارند که بار ِ دل‌شان هم می‌شوید!
تمام کنید این نمک به زخم پاشیدن‌های مدام را.
چطور توی چشم ِ این همه جوان ِ بااستعداد و قابل،که به‌خون ِ دل و هزار هزینه درس خوانده‌اند،دوره و کلاس گذرانده‌اند،هزار امید در دل پرورانده‌اند نگاه می‌کنید،در را به‌رویشان می‌بندید،به ریش‌شان می‌خندید و بعد این کارها را با این آدم‌ها روی صحنه می‌فرستید؟ توضیح‌تان چیست؟ مسئولش کیست؟ یک نفر این افتضاح را گردن بگیرد!

#تئاتر 
#ابتذال_ممنوع 
#تئاتریها 
#هنر_نمایش
Shabnam Moghadami Instagram – .
قابل پیش‌بینی نبود نه؟! قابل حدس هم نبود حتی؟!
من ِ غیرکارشناس…مای ِ شهروند عادی می‌فهمیدیم چی پیش رومونه…کارشناس ها یعنی نمی‌فهمیدن؟!!
الهی قربون مسئولین مون برم که این قدرررررفکر دل ما بودن! نگران بودن نکنه اگه محدودیت ایجاد کنن برای سفر و آمد و شد و… در ایام عید، ما دل‌مون بگیره ! غصه بخوریم ! اذیت شیم!خب اونام که نمی تونن ناراحتی ما رو ببینن!! 
فداشون بشم فقط حواس‌شون به محدودیت های درآمد زا بود که حتماااااا اعمال بشه…چون خب اونا خیلی به سلامتی و دل ِ ما که مربوط نبود، به جیب ما و جیب عزیزان مربوط می‌شد!
الهی قربون خودمون هم برم ها!…همگام با مسئولین، قشنگ…کامل تعطیلات ِ غیرکرونایی و معمولی و باحال و ردیفی رو گذروندیم بی اینکه یک لحظه فکر کنیم امتداد ِ این خوش‌گذرونی ِ نصفه نیمه‌ی با هول و هراس یه فاجعه‌ی تمام عیار در حال شکل گیریه!
این عدد رقما که هر روز می نویسن و اعلام می شه، ماییم!…ما تو بیمارستان…تو آرامستان ( همون قبرستان!)…مایی که نه خودمون برای جون و عمر و سلامتی و زندگی و فردای خودمون و خانواده‌مون ارزش قائلیم…نه هیچ کس دیگه!

*به خودمون رحم کنیم…این بار فاجعه هولناک تر از تصوریه که داریم…این جور که بوش می‌آد ، با این روندی که شاهدش هستیم، واکسن به این زودی‌ها به ما نمی‌رسه…مراقبت رو باید دو چندان کنیم.

* به مقدسات همه‌مون قسم، می دونم وضعیت اقتصادی جوری نیست که بشه کار نکرد!…از قضا که شغل من هم از اون مشاغلیه که تعطیلی نداره( یا لااقل تا حالا نداشته!) تازه ما ماسک هم نمی تونیم بزنیم !…اما تا جای ممکن …اونقدر که می‌شه رعایت کنیم بلکه جون به در بردیم!…دیگه توکل به خدا…
#کرونا

Check out the latest gallery of Shabnam Moghadami