…
ای غایب از نظر به خدا میسپارمت
🤍
#مادر
#فرشته_طائرپور
💎
بعد از مدت ها با دوستان و همکاران قدیم دیدار کردیم
از درد و دل گفتیم
از هرآنچه گذشت گفتیم …
در کوچه پس کوچه های وطن قدم زدیم
و در آستانهٔ شروع سال جدید
برای خود
برای وطن
و برای هموطن
آرزوی صبر ، امید و برقراری کردیم
سوز دل ، با ترانه ای آشنا درآمیخت و زمزمه ای شد
بر لبان من و داریوش آذر مهربان و کهنه رفیق
بی ادا و بی ادعا و بی تکخوانی زن .
در انتها
سعی کردیم لبخند هم بزنیم …کاش از ته دل بود .
بماند به یادگار از روزهای آخر اسفند ۱۴۰۱
به امید سالی نو و بهاری سبزتر
دوستتان دارم
غزل
🤍
@dariusazar
#محمدنوری
#وطن
#امید
… خنک آندم که نشینیم در ایوان من و تو به دونقش و به دو صورت به یکی جان من و تو من و تو بی من و تو جمع شویم از سر ذوق خوش و فارغ ز خرافات پریشان من و تو خوش و فارغ ز خرافات پریشان من و تو … خوش و فارغ ز خرافات پریشان من و تو 🦋 #مولانا
🕊️
با رفیق دیرینه و خوش نواز به کوچه ای دیگر شدیم
خود در پناه دیوار کوچه باغی از گل این دیار ایستادیم
و گوشی موبایل را به دیوار سنگی روبرو تکیه دادیم
تا زمزمه ای به یادگار در گوش باد و باغ ثبت کنیم
بی ادا و بی ادعا!
در اولین برداشت برایمان مهمان آمد
و حضورشان چنان شیرین بود
که از خیر برداشت های بیشتر یا بهتر گذشتیم.
به وقت خواندن و تماشایشان ،آرزویم بیشتر از هرچیز شد
نوروزی و کامروایی کودکان تلخکام دیروز و امروز
که
ما برای پرسیدن نام گلی ناشناس چه سفرها کرده ایم
چه سفرها کرده ایم
ما برای بوسیدن خاک سر قله ها چه خطرها کرده ایم
چه خطرها کرده ایم
…
ما برای آنکه ایران خانهٔ خوبان شود رنج دوران برده ایم
رنج دوران برده ایم
خون دل ها خورده ایم
خون دل ها خورده ایم
🩸
#به_امید_روزهای_بهتر
#محمدنوری
#نادرابراهیمی
💎 یک دنیا ممنونیم از تبریکات شیرین شما 🙏☺️☺️🙏 تنتون سالم دلتون خوش ایام به کام 💐 #امید_به_روزهای_بهتر
…
ملکزاده جان
من هم یکی از زنان این سرزمین ؛
غزل می خوانمند
و از دل سال ۱۴۰۲ خورشیدی برایت می نویسم!
بدان که با گذشت زمان و قدم به قدم
بیش از پیش از سیرت به صورت تاریخ رسیده ایم
آواز تلاش هایمان ، آوازه شده
غصه هایمان ،قصه های هزار و یک شب
و هنوز و همچنان مشغولیم
به مشق عدل و مهر و آزادی و برابری و صلح …
بماند به یادگار از اولین هفته ای که جمعه اش دیگر جیران ندارد .
⌛️
… چشم بی بی روشن 🕊️ بدرود آقای پور احمد عزیز و خسته .
💎 #حافظ
… مامان جان مهمان داری مهمانی عزیز … 🖤 #احمدرضا_احمدی
… در فروبسته ترین دشواری، در گرانبارترین نومیدی بارها بر سر خود بانگ زدم: هیچت ار نیست مخور خون جگر دست كه هست! … بیستون را یاد آور، دستهایت را بسپار به كار، كوه را چون پرِ كاه از سر راهت بردار! … به یقین، هركه به هر جای در آید از پای دست هایش بسته است! … دست، گنجینه ی مهر و هنر است: خواه بر پرده ی ساز، خواه در گردن دوست، خواه بر چهره ی نقش، خواه بر دنده ی چرخ خواه بر دسته ی داس، خواه در یاری نابینایی خواه در ساختن فردایی! آنچه آتش به دلم می زند، اینك، هردم سرنوشت بشرست داده با تلخی غمهای دگر دست به هم! … بخش هایی از شعر #فریدون_مشیری عزیز #✌ #دست_در_دست_هم_دهیم_به_مهر_میهن_خویش_را_کنیم_آباد #زن_زندگی_آزادی
…
باز میشه این در
صبح میشه این شب …
🖤🩶🤍
#سریال_شهرزاد
#داغ
#امید
…
باز میشه این در
صبح میشه این شب …
🖤🩶🤍
#سریال_شهرزاد
#داغ
#امید
… در عالم موسیقی سالیان سال است که انگاری چند برادر دارم ،رفیق و شفیق ؛ برای هم صدایی ،کوک ِکوک. دیشب در دل سیاهی روزگار ، کمی نور جستجو کردیم …کمی سپیدی ای کاش شایا رضا هم ایران بود و سیاهی گوشهٔ سمت چپ ِبالای عکس را روشن می کرد… که هرکجا موسیقی باشد جای او و وجود دلنشین و نوای بی منت سازش برایم خالی است. … به امید روزهای روشن تر ✨✌️✨
سال ۱۴۰۲ خورشیدی
… و زنده باد شروعی نو یک ِیک ِهزار و چهارصد و دو ☘️
… پله ها در پيش رويم ، يک به يک ديوار شد زير هر سقفی که رفتم ، بر سرم آوار شد … اژدهای خفتهای بود ، آن زمين استوار زير پايم ناگه از خواب قرون ، بيدار شد … مرغ دستآموز خوشخوان کرکسی شد لاشهخوار و آن غزال خانگی برگشت و گرگی هار شد … تا بياويزند از اينان ، آرزوهای مرا جا به جا در باغ ويران هر درختی دار شد … حسین منزی 🔥 #…
⏳ بی سر و بی صدا .
💎
زمزمه ای ساده
به یادگار
در دل آب انبار
…
تا بهار دلنشین آمده سوی چمن
ای بهار آرزو بر سرم سایه فکن
چون نسیم نوبهار بر آشیانم کن گذر
تا که گلباران شود کلبهٔ ویران من
مکان :
آب انبار باسیلیکا
زمان:
نوروز ۱۴۰۳
… پیروز ۱۴۰۱_۱۴۰۱ 💔 وه که زندگی چه کوتاه و چه سریع پیش چشمانمان رقم می خورد! انگار هر روز بهانه ای داریم تا با هم زندگی و مرگ را همزمان تجربه کنیم. #پیروز #دو _صد_آه
… پیروز ۱۴۰۱_۱۴۰۱ 💔 وه که زندگی چه کوتاه و چه سریع پیش چشمانمان رقم می خورد! انگار هر روز بهانه ای داریم تا با هم زندگی و مرگ را همزمان تجربه کنیم. #پیروز #دو _صد_آه
⏳ یک سال و اندی است در خیال چهار قصه و چند ترانه دارم ؛ و یک ماه و اندی است در خلوت شب های تار مشغولیم به خلق : پروژهٔ “ آب ، باد ، خاک ، آتش ” “ بقایی “ باشد که “ باقی “ بشنویم . ✨ #ادبیات #موسیقی #خیال #آب_باد_خاک_آتش #❤️💔❤️🔥🖤
… ما را به سخت جانی خود این گمان نبود . #به_امید_روزهای_بهتر ☘️
…
آه بشتاب که هم پروازان
نگران غمِ هم پروازند .
…
هوشنگ ابتهاج