سیصد و هفتاد و یکمین کتابِ شنيدنیِ رادیوگوشه منتشر شد. 🔹کتابِ شنیدنی «پاتوقها» 🔹نوشتهی «جومپا لاهیری» 🔹مترجم «امیرمهدی حقیقت» 🔹صدای «مهراوه شریفینیا» 🔹ناشر نسخه چاپی «نشر چشمه» 🔹️گوشه «ادبیات دیگران» 🔶دربارهی کتاب: جومپا لاهیری این بار در رمان پاتوقها از دریچهی تازهای به زندگی روزمره نگاه میکند و نشان میدهد که آدمی را میشود از روی پاتوقهایش و جاهایی شناخت که مرتب به آنها سر میزند. او در عین حال سربسته میگوید که گاهی بد نیست زمین بازی را عوض کنی، دل به دریا بزنی و به مکانهایی ناشناخته پا بگذاری تا زندگیات رنگ و بو و جان تازهای بگیرد… 📚🎧اين كتاب شنيدنی را میتوانيد، در اپليكيشنهای زير بشنويد: @fidibobooks @taaghche_books @navaar_ir @ketabrah صدابردار: مسعود طیبی ادیتور: روحالله هویدا ناظر ضبط و ویراستار: الهه احسانی میکس و مسترینگ: مسعود طیبی کنترل کیفی: هانیه شمس گرافیست: طناز جواهری ویدیو: فائزه محسنی ___ #رادیو_گوشه #کتاب_صوتی #نشر_چشمه #کتابخوانی #کتاب
‘
شبیه درخت، باز باید شکوفه کرد.
امسال، سال لبخند و برکت و دلِ خوش باشه براتون.
❤️
‘
‘
…
#مهسا_امینی 🖤
‘
مردم عزیز آبادان
‘
#تسلیت
#آبادان
‘
‘
سوال:
جمعهی خود را چگونه گذراندید؟
جواب:
به نام خدا
بعضی جمعهها از بعضی دیگر دلگیرترند.
ساعت هشت و نیم صبح بیدار شدیم و به سمت خانهی سینما حرکت کردیم.
از دیشب میدانستیم که دلِمان بیشتر از آنچه انتظار داریم گرفته و میدانستیم اشکهایی که چند سال قبل برای فقدان علی ریختیم، امروز هم به سراغ ما خواهند آمد.
یاد شبی افتادیم که همراه مادرِ نازنین و برادرِ عزیزمان در سریالِ «آشپزباشی» مبهوت و غمگین در خانهی برادرِ از دست رفته، حضور یافته بودیم و کنار پدرش هایهای گریسته بودیم.
یاد حرفهای پدرش، ناباوریاش، غمش، بغضش…
و حالا امروز، غمِ پدر علی تمام شد.
‘
مثل همهی زمانهایی که به مرگ فکر میکنیم باز به آدمهایی فکر کردیم که دوستشان داریم و نبودنِشان بسیار غمگینمان خواهد کرد.
و همچنین به آدمهایی فکر کردیم که روزگاری در زندگی ما مهم بودهاند، اما امروز حتی حالشان را هم نمیپرسیم و تظاهر میکنیم دیگر برایمان مهم نیستند و حتی اگر هنوز در دل دوستشان داشته باشیم به روی خودمان نمیآوریم چون میدانیم به زیستن بدون حضور آنها عادت کردهایم و شاید اینگونه زندگی را ترجیح میدهیم، اما،…
اگر بشنویم دیگر نفس نمیکشند…
قلبمان گرفت…
برای سلامتی و طول عمر تکتک کسانی که از ذهنمان گذشتند دعا کردیم.
بعد دیدیم حوصلهی خانه رفتن را نداریم، به مادر جان زنگ زدیم و او را دعوت کردیم تا اوقاتش را با ما در پاساژِ محبوبمان سپری کند.
آمد و ما را سه چهار ساعتی میهمان حضورش کرد، با خودش لبخند آورد و غم را از دلِمان زدود…
‘
‘
‘
📷: @roohallah_baleshabadi ‘
پینوشت:
۱.سید کمال طباطبایی عزیز یکی از تهیهکنندههای سینما و تلویزیون بودند که به رحمت خدا رفتند.
برای من اول پدر علی محسوب میشدند که در سریال «آشپزباشی» سالهای ۱۳۸۷ و ۱۳۸۸ بازیگر نقش برادرم بود و متاسفانه چند سال قبل به رحمت خدا رفت، بعد تهیهکنندهی دو فصل از سریال «قلب یخی» که در بهار و تابستان سالهای ۱۳۸۹ و ۱۳۹۰ از بازی درش کیف کردم.
روحشون شاد.
‘
۲.فقط روزهای جمعه و تعطیل میشه با تمام وجود از رانندگی و موسیقی تو خیابونای زیبای تهران لذت برد.
‘
۳.یک دوست از دوران کودکی رو دیدم، نشونههایی که گفت درست بود و منو برد به سالها قبل، اتفاق بسیار دلنشینی بود.
‘
#جمعه #روزمرِگی #روزمرگی ‘
‘
سوال:
جمعهی خود را چگونه گذراندید؟
جواب:
به نام خدا
صبح حدود ساعت ده چشمهایمان را باز کردیم و دیدیم کسالتِ خوابِ مزخرفِ شبِ قبل ادامه دارد، دوباره چشمهایمان را بستیم و یکی دو ساعت در تخت غلت زدیم، بعد گوشی را برداشتیم و به گپ زدن با دوستانمان مشغول شدیم.
یکی گفت تنهایی دق آور است و ما همچنان که میگفتیم تنهایی دقآور نیست به کابوسهای دیشب فکر میکردیم.
یکی گفت آدمها قابل اعتماد نیستند و ما هم گفتیم بله آدمها قابل اعتماد نیستند و باز به کابوسهای دیشب فکر کردیم.
گفتیم: باید برای هر انسان، سهمِ شیطان را در نظر بگیریم تا هرگز در مواجهه با اتفاقات غیرمترقبه منهدم نشویم.
یکی گفت با در نظر گرفتنِ سهم شیطان دیگر نمیشود مجنونوار عاشق شد، همهی کیف عاشق بودن به غرق شدن است، به اما و اگرها بیاندیشی دیگر سراپا شور نخواهی شد.
ما گفتیم: بله همینطور است.
پرسید: عاشق شدی؟
ما گفتیم: بله.
گفت: سراپا شور؟
گفتیم: سراپا شور، عشق، جان… مجنونوار.
گفت: چی شد؟
گفتیم: نشد، عشق در وصال نمیگنجد، بگنجد هم در وصالی مانا نمیگنجد، عشق باید هجر داشته باشد تا عشق بماند.
گفت:پشیمانی؟
گفتیم: نه.
گفت: از هجر متنفرم، یک بار عاشق شدم، عشقم در وصال گنجید و همه چیز عالی بود تا امروز که ناگهان از جایی، سایهی شوم هجر ظاهر شده و من نمیتوانم از پسش بربیایم، عشقِ با هجر را نمیخواهم.
ما لبخند زدیم و گفتیم: همینکه در جهان هنوز کسی وجود دارد که از نمایش دادنِ خودش به عنوانِ یک عاشق شکست خورده لذت نمیبرد و دلش وصالِ مانای عشق را میخواهد عالیست.
‘
در دلِمان از خدا خواستیم به او توان تحمل هجر را بدهد.
‘
از تخت دل کندیم، صورتمان را شستیم، مسواک زدیم و به فشارِ ضعیف آب فحش دادیم. چای دم کرده و اندک ماکارونیِ باقیمانده از چند روز قبل را نوش جان کردیم. لباسهای کثیفِ همرنگ را در ماشین لباسشویی انداخته، به سراغ ساز رفته و تمرینات امروز را شروع کردیم.
مدت هاست دلمان میخواهد به سرعتِ اصلی قطعهی محبوبمان برسیم، مدتهاست که تمرین میکنیم و تمرین نمیکنیم.
این بار اما شاید با دفعات قبل فرق داشته باشد.
شاید روزی همینجا اجرایی بینقص به نمایش بگذاریم…
شاید…
روزی…
‘
‘
‘
پینوشت:
۱.وقتی ساعت ۵ بعدازظهر خسته و هلاک از محل کار به خانه برمیگردید حتما بر میل به خوابیدن غلبه کنید و از همان موقع تا ساعت ۸شب نخوابید!!!😱 در غیر این صورت شب سخت و مزخرفی را پیش رو خواهید داشت!
‘
۲.از کلهام داره دود بلند میشه.
‘
#جمعه #روزمرِگی #روزمرگی
#سلفی
#selfie
‘
با رفیق همیشگی
در انتظار هوای دلگیرِ دلانگیز پاییز
🍂☕️🍁
‘
📷: @ahmadreza_shojaei ‘
‘
‘
#خوشحال_از_اینکه_تو_بهترین_سه_ماه_سالیم 🔥🤦🏻♀️ا
#بام_تهران
‘
سوال:
جمعهی خود را چگونه گذراندید؟
جواب:
به نام خدا
ظهر با صدای زنگ ساعت، حدود یک از خواب بیدار شدیم ولی هنوز دلمان میخواست بخوابیم.
نیم ساعتی در تخت ماندیم و به بررسی فضای مجازی پرداختیم تا بالاخره سه چهار لبخند نصیبمان شد که خواب را از سر ما پراند و کمک کرد از تخت دل بکنیم.
هفتهی شلوغی داشتیم و به همین دلیل همه جا را نامرتب کرده بودیم.
ظرفها شسته نشدهاند، لباسها روی مبل و دستگیرهی در به حال خود رها شدهاند، کیف و کفشها روی زمین ولو هستند و گیاهان همه تشنهی آب.
نگاهی به وضعیت آشفتهی دور و بر کردیم و تصمیم گرفتیم فعلا فقط به چای ناشتا و کتلتِ مادرپز فکر کنیم که از چند روز قبل میهمان فریزر ما شده است.
همیشه همینطور بوده و هست و خواهد بود،
وقتی نمیدانی از کجا شروع کنی،
نوشیدن چای بهترین آغاز است.
‘
جمعهی دلپذیری داشته باشید،
فارغ از غروبِ دلگیرش.
‘
پینوشت:
۱.یه ماهش رفت،
دو ماه دیگه مونده…
دلم تنگ شده.
‘
‘
‘
#جمعه #روزمرِگی #روزمرگی
‘
‘
سوال: جمعهی خود را چگونه آغاز کردید؟
‘
جواب:
به نام خدا
ساعت دوازده و نیم ظهر از خواب بیدار شدیم، با چشمی نیمهباز گوشی خود را چک کرده و دیدیم که ناهار به صرف گوشتلاپلوی خانگی دعوت شدهایم. داشتیم به رفتن یا نرفتن میاندیشیدیم که میزبانِ عزیزدل تماس گرفت و گفت گوشتلاپلو با آبِ گوجه فرنگی طبخ شده و چنین است و چنان است و برای ما چارهای جز بلند شدن و آماده شدن و حرکت به سمت منزلش باقی نگذاشت، در حدی که حتی چای هم ننوشیدیم و رفتیم.
صدای موسیقی را بلند کردیم و به سمت خانهاش رهسپار شدیم.
در راه فکر کردیم که چرا ما همیشه معاشرت با اندک عزیزانِدلمان را به انجام کارهای شخصی ترجیح میدهیم؟
انگار چیزی ته وجودمان رخنه کرده است که دائم به ما میگوید دنیا دو روز است و ما هم عمیق باور کردهایم که دنیا دو روز است، پس هیچ دیدار مهمی را با اندک عزیزانِ دل نباید از دست داد، دنیا به زودی تمام میشود و ارزش اینهمه هیاهو و تلاش را ندارد.
شاید هم باور کردن اینکه دنیا دو روز است، راه فراری شده به سوی تنبلی و هراس از تغییر و چسبیدن به عادتهای همیشگی! وگرنه این حجم از سیاهی و یأس با شیوهی زندگی ما مغایرت دارد.
احتمالا همین است، باید حواسمان را جمع کنیم.
به منزل میزبانِ عزیزدل رسیدیم و گوشتلاپلوی بسیار خوشمزهای نوش جان کردیم و بعد چای لاهیجان تازهدم نوشیدیم و گپ مفصلی زدیم و دلمان باز شد.
در راه برگشت فکر کردیم اگر دو ساعت زودتر بیدار شده بودیم هم به همهی کارهای شخصیمان میرسیدیم و هم از این معاشرتِ دلچسب لذت میبردیم.
فکر کردیم فردا شنبه است، دو راه داریم:
راه اول این است که تبدیل شود به یکی از شنبههای همیشگی که شاهد هزاران وعدهی عملی نشده بودند،
راه دوم این است که تبدیل شود به شنبهای که با همهی شنبههای دیگر متفاوت است.
‘
تصمیمش را صبح وقتی ساعت زنگ زد میگیریم!😬
‘
پینوشت:
۱.کتاب «نیمهی تاریک ماه»، مجموعه داستانهای کوتاه هوشنگ گلشیری، از نشر نیلوفر، یه داستان کوتاه داره به نام «پرنده فقط یک پرنده بود».
قلبم رو چنگ زد.
نکنه یه روز، یهو، جوگیر بشیم و چکچک بارون بهار و برگهای زرد پاییز و صدای جیک جیک گنجشکها خستهمون کنه…
نکنه یه شهری بسازیم که آخرش خودمون هم نتونیم تحملش کنیم…
‘
۲.بین همهی چیزهایی که این مدت در موردِ یکی دو سالِ قبل فهمیدم یکیش خیلی آزاردهنده بود، که اونم الان دیگه مهم نیست، فقط گاهی وقتها نسبت به آدمها حیران میمونم.
‘
۳.یکی از مزیتهای روز جمعه خلوتی خیابونه که حتی خونهنشینهایی مثل منو از مأمن بیرون میکشونه.
‘
#جمعه ‘
☕️’
سوال:
جمعهی خود را چگونه گذراندید؟
‘
جواب:
به نام خدا
این جمعه برای دفعهی دویست و بیست و چهارم کتری خود را سوزاندیم، به حدی که رنگ بعضی از قسمتهای زیر کتری کنده شد و حتی بعد از شستشو و استفادهی مجدد هم باز رنگهایش ریخت روی گاز!
در واقع به نظرم کتری سبز عزیز ما روزهای آخر عمرش را سپری میکند، حتی شاید همین الان هم مُرده است و ما با دستگاه به زور زنده نگهش داشتهایم تا بی چای و دمنوش نمانیم.
قبل از اینکه کسی تذکر بدهد بهتر است بگوییم که بله، بله، میدانیم نباید آبِ کتریِ دویست و بیست و چهار بار سوخته را نوشید. در واقع ما از این کتری فقط بهعنوان پایهی داغی جهت قراردادنِ قوری روی آن برای دمکشیدن چای یا دمنوش استفاده میکنیم و به دلیل سوختنهای مکررِ کتری، مجبوریم آبِ جوشِ اصلی را از کتری برقی تامین نماییم؛ و متاسفیم از اینکه مصرف هر چیزی که به چای و دمنوش مربوط میشود در خانهی ما اینقدر بالاست!
مثلا عُمرِ اکثر درهایِ قوری حدود یک ماه است، اغلب مجبوریم از نعلبکی به جای درِ قوری استفاده کنیم. یا مثلا پیالهی کوچکی که در آن باید گل و گیاهانِ مخصوص دمنوش را بریزیم و داخل قوری قرار دهیم به ما وفا نمیکند و زودتر از قوری ِ مخصوصِ دمنوش میشکند. لیوانها هم که پای ثابت خُرد شدن هستند.
_دو هفتهی پیش لیوانی در عکسِ جمعه بود که همان روز عمرش را داد به شما!_
خلاصه که نفهمیدیم این بند و بساط چای و دمنوش، به این دلیل که میدانند خیلی دوستشان داریم خودشان را لوس میکنند و اینقدر نازکنارنجی میشوند و زود از بین میروند؟ یا کلا ظریف و شکننده هستند؟ یا ما آدم بیدقت و بیملاحظهای هستیم و طرز استفادهی درست از آنها را بلد نیستیم!؟
به هر حال با اینکه کتری قشنگمان نابود شده، اما، این قوریِ سبز به همراهِ دَرَش از آبان ماه ۹۷ تا امروز در خانهی ما صحیح و سالم دوام آورده است. صادقانه بگوییم که مثل چشمان خود مراقبش هستیم. البته اینکه بسیار بسیار دوستش داریم هم در نوع نگهداریمان بیتاثیر نیست!
امیدواریم حالا حالاها عمرش به دنیا باشد و ما بالاخره روشِ حفظ و نگهداریِ چیزی را که دوست داریم یاد گرفته باشیم.
‘
‘
‘
پینوشت:
‘
۱.اندیشیدن به خاطراتِ خوب چشمهای آدم رو شفافتر میکنه و لبخندش رو زیباتر.
‘
۲.اغلب اتفاقی رو برای نوشتن انتخاب میکنم که جنبهی شخصی نداره، ساده است و نوشتن جزییاتش برام لذتبخشه.
وگرنه به نظرم فضای مجازی حتی بیست درصد از زندگیِ واقعی کسی رو پوشش نمیده.
جمعه پر از چیزهای مهمتر بود که هرگز نوشته نمیشن.
‘
‘
‘
#جمعه #روزمرِگی #روزمرگی
‘
‘
سوال:
جمعهی خود را چگونه گذراندید؟
(ضمن عرض خسته نباشید به کنکوریهای عزیز)
‘
جواب:
به نام خدا.
دیر از خواب بیدار شدیم و خدا را شکر کردیم که کنکور نداریم.
بعد یادمان آمد همان سالی که کنکور داشتیم هم خواب را به کنکور ریاضی_فیزیک ترجیح داده بودیم.
آن سال کنکور سراسری ریاضی_فیزیک صبح برگزار میشد و کنکور هنر عصر.
ما برای هر دو ثبتنام کرده بودیم.
جمعه صبح ساعت ۵:۳۰ بیدار شدیم و دیدیم خیلی خوابمان میآید، تمرکزِ تستزنی را هم بیشتر روی کنکور هنر گذاشته بودیم و بعید بود در رشتهی ریاضی_فیزیک در تهران چیزی قبول شویم، شهرستان هم که خانواده اجازه نمیدادند برویم، بههمین دلیل فکر کردیم بهتر است در آغوشِ خوابِ صبحگاهی فرو رفته و با انرژی کامل، ساعت ۱۴ به سمت کنکور هنر بشتابیم.
خدا را شکر مادر و پدر تقریبا هیچ کاری به درس و مشق ما نداشتند، در این مورد به ما اعتماد کامل داشتند و ما خودمان برای خودمان تصمیم میگرفتیم!
در نتیجه ساعت ۵:۳۰ صبحِ روزِ کنکور سراسری، ساعت را خاموش کرده و با خیال راحت گرفتیم تخت خوابیدیم!
•
•
•
پینوشت:
۱.نتیجهی اون خواب صبحگاهی، قبول شدن در رشتهی موسیقی دانشگاه هنر، جدیتر شدنِ نوازندگی و آشنا شدن با آدمهای بسیار هنرمند و دوستداشتنی شد که امروز بابتش خوشحالم.
‘
۲.بعضی چیزها اینقدر قشنگن که از فرطِ زیبایی غمگینت میکنن، چه بشنوی، چه ببینی.
‘
‘
‘
#جمعه #روزمرِگی #روزمرگی
‘
سوال: جمعهی خود را چگونه آغاز کردید؟
‘
جواب:
به نام خدا
ما ساعت ۱۰:۳۰ از خواب بیدار شدیم، گوشی خود را چک کرده و پس از کش و قوسهای فراوان از تخت دل کندیم.
بعد چون یخ کرده بودیم کولر را خاموش کردیم، صورتمان را شستیم، مسواک زدیم، لباس قشنگ پوشیدیم، زیر کتری را روشن کرده و چای همراه با دارچین و گلمحمدی و بهارنارنج دم نمودیم.
سرِ کار، برایمان ناخن مصنوعی چسبانده بودند که هرقدر تلاش کردیم بعضیهاش از ناخنمان کنده نشد و ما با ناخنگیر آن چند ناخنمصنوعیِ فرنچ شدهی شیکِ دستهبیلیِ باقیمانده را کوتاه کردیم که بتوانیم به زندگیِ عادیمان برسیم و حالا هر روز روی همهی ناخنها لاک قرمز میزنیم تا تفاوت ناخنهایی که ناخن مصنوعیاش کنده شده با ناخنهایی که ناخن مصنوعیاش کنده نشده معلوم نشود.
در دلمان دخترهایی را که همیشه ناخنشان بلند و لاکدار و شیک است تحسین کردیم و فکر کردیم چرا ما اینقدر خنگ هستیم که با ناخن بلند حتی نمیتوانیم دو تا کلمه را بدون غلط تایپ کنیم و آنها با آن ناخنها چطور از پس همهی امور زندگیشان برمیآیند!
امیدوارم خداوند متعال به ما حال و حوصله اعطا فرماید تا همینروزها برویم آرایشگاه، به ناخنهای مظلومِ خود سر و سامان بدهیم و از این حالتِ مصنوعی_طبیعی به حالت همیشگی خود بازگردیم.
سه عدد عناب در استکان چای میاندازیم و به سراغ گلها میرویم تا در کنار آنها صبحِ ظهر شدهی جمعه را به خیر کنیم.
•
•
•
پینوشت:
حتی تو این گرما، چای لبسوزِ تازهدمو با هیچی دیگه عوض نمیکنم.
‘
#جمعه #روزمرِگی #روزمرگی ‘
‘
‘
🎭’
بعد از دیدن نمایش «شاهماهی» میتونی ساعتها خیره بشی به یه نقطه و بری تو هپروت.
به حقارت انسان فکر کنی، به قدرت مطلق و بردگی فکر کنی، به شهامتهای پر از ترس و اعتراضهای توخالی فکر کنی، به خودت فکر کنی که اگه قرار بود تو دنیای شاهماهی زندگی کنی تو چه جور آدمی میشدی.
…
به کارگردان و تهیهکننده و همهی عوامل دستمریزاد میگم، از بازیِ فوقالعاده درخشان، پخته و درجه یک امیر جدیدی و همینطور هماهنگی و یکپارچگی بچههای جزیره و رنجی که هرشب روح و جسمشون تحمل میکنه حیرت زده شدم و لذت بردم.
علی شادمان عزیزم هم که مرد نقشهای سخته و همیشه عالیه.
پیشنهاد میکنم تا دیر نشده شاهماهی رو ببینید.
…
#شاه_ماهی
‘
‘🏡’
خونهی هر کسی نشوندهندهی سلیقه و حداقل ۶۰ درصد از علاقمندیهای اون آدمه.
بعضیها خونهشون آمیخته به سادگی و عشقه، پر از صفا و صمیمیته، از در که وارد میشی انرژی خوب توی خونه موج میزنه و به تو هم منتقل میشه، اونجا احساس راحتی میکنی و میتونی ساعتها یه گوشه بشینی و با هیچکس حرف نزنی و خسته نشی. البته اینجور خونهها یه ذره برای صاحبخونه خطرناکه😀.
بعضیها خونهشون پر از گل و گیاهه و وقتی وارد میشی بهت حس شادابی و طراوت میده. یه گوشهی خونه یا پشت پنجرهها یا هر جایی که نور دارن برای خودشون یه جنگل کوچولو درست کردن و باهاش حال میکنن.
بعضیها دلشون میخواد میزان ثروتشون توی دکوراسیون خونه به چشم بیاد یا حتی با تجمل زیادی، خودشون رو از چیزی که هستن ثروتمندتر نشون بدن، اینجور خونهها هم چیزهای جالب و بامزه برای کشف دارن ولی بدیش اینه که هر لحظه نگرانی مبادا چیزی رو بشکنی یا خراب کنی، در نتیجه اغلب اینجور جاها معذبی.
بعضیها هم توی خونهشون چیزهای جذابی دارن که در بدو ورود جلب توجه میکنه از کتابخونه و لوستر و رنگ مبلمان و فرش و پرده بگیر تا کلکسیون ساز و تابلوینقاشی و عکس و مجسمه و عتیقهجات و جایزه و صنایعدستی و فیلم و ماگ و سیگار و شمع و یادگاریهای عجیب و غریب از همه جای دنیا.
بعضی از خونهها هم با بوی غذا توصیف میشن، اینقدر توشون آشپزی شده که کل خونه یه بوی خاصی گرفته، یه بویی متشکل از ادویههای مختلف و سبزیهای گوناگون با چاشنی عطر دم کشیدن پلو. اگه شام و ناهار به اینجور خونهها دعوت بشی خیلی میچسبه.
با وجود همهی اینها به نظر من در نهایت هر خونهای خصلت آدمهای ساکنش رو میگیره.
گرم باشی گرم میشه، سرد باشی یخ میزنه.
متراژش مهم نیست، اون روحی که ما توش میدمیم مهمه.
‘
پینوشت:
۱.عکس با اجازه از صاحبِ خانه منتشر شد.
‘
۲.کانال از دیروز در حال به روز شدن با شِبْهِ وبلاگه، صرفا جهت اطلاع.
‘
‘
‘
📷&📝:mehrave
‘
❤️🎂❤️’
عزیزدلم تولدت مبارک
حرفهای قلبم رو چند بار توی کپشنهای طولانی در پستهای مختلف برات نوشتم که توی استوری دوباره میذارمشون.
‘
خلاصهی همهی اون حرفها اینه که دوستت دارم، قَدرتو میدونم و بابت یاددادن ماهیگیری و همهی چیزهای ناب از ته ته قلبم تا ابد ازت سپاسگزارم.
چقدر خوبه که همیشه اینقدر خندون و خوشاخلاقی😍👌🏻👏🏻😘’
❤️🎂❤️
‘
@mohamadrezasharifinia
‘
‘
‘
‘
متاسفانه موفق نشدم در جشنواره فیلم رو ببینم ولی اینقدر از آدمهای مختلف تعریف دربارهاش شنیدم که برای دیدنش مشتاقتر شدم.
میگن از اون فیلمهاست که بهتره حتما توی سینما ببینی تا نهایت لذت رو ازش ببری.
اگه دیدین لطفا قصه رو لو ندین تا منم برم ببینم😊.
•••••••••••••••••••
‘
اولین تیزر رسمی فیلم سینمایی سرخپوست رونمایی شد.
همزمان با آغاز پیش فروش سرخ پوست در سينما تيكت، تیزر این فیلم منتشر شد.
سرخ پوست به كارگرداني نيما جاويدي و تهيه كنندگي مجيد مطلبي، دومين فيلم برگزيده ي مردمي در جشنواره فجر بود كه با بازی نوید محمدزاده ، پری ناز ایزدیار، آتیلا پسیانی،ستاره پسیانی و حبیب رضایی و با حضور مانی حقیقی از چهارشنبه در سینماهای سراسر کشور اکران میشود.
ساخت تیزر: مسعود رفیعزاده
موسيقي: رامين كوشا
@majidmotalebi
‘
📚’
از کتابهای قطور نترسید.
اگه سن شما حدود ۱۶ تا ۲۲ ساله، الان بهترین وقت برای خوندن کتابهای قطوره.
اینجوری خودتون رو به کتابخوان بودن عادت میدید و دیگه هرگز تعداد صفحاتِ کتاب مانعی برای شما محسوب نمیشه و کلا تواناییتون در خوندن جملات، بالاتر میره، حتی زیرنویس فیلمها رو سریعتر میخونید.
بعدها که بزرگتر شدید، میفهمید همهی کتابهایی که در اون سالها خوندید، _در این دنیای فرو رفته در ناسپاسی و تظاهر و قضاوتهای سطحی_ چقدر به بهتر شدنِ درک شما از زندگی، زیبایی، عشق، لذت، جان، آرامش، منطق و قدرت تحلیل شرایط کمک میکنه.
اگه سن شما بالای ۲۲ ساله امیدوارم وضعیت زندگی و شغلتون بهتون اجازه بده که در کتابهای قطور و چند جلدی غرق بشید و ماهها با رفقا و خانوادهی جدیدی که در این کتابها پیدا کردید کیف کنید و از تخیلِ همهی لحظات و تکتک اتفاقاتی که براشون میافته لذت ببرید.
اگه هر شب ۳۰ صفحه هم بخونید، در مدت ۱ ماه یک کتاب قطور رو تموم میکنید و شاید حتی بیشتر از همراه شدن با بازیگرانِ یک سریال، از سرنوشت کاراکترهای کتاب لذت ببرید.
پیشنهاد برای شروع کتابهای قطور:
•••
«ابله»
نوشته: فئودور داستایوفسکی
ترجمه: سروش حبیبی
۱۰۱۹ صفحه😊
•••
«کلیدر»
نوشته: محمود دولت آبادی
ده جلد حدود ۲۵۰۰ صفحه
•••
خودم هم الان دارم «مجوس» رو میخونم که تا اینجا خیلی دوستش دارم.
حدود ۸۰۰ صفحهست.
•••
پینوشت:
به نظر من کتابخوندن ربطی به پول داشتن و نداشتن نداره،
کسی که مایل به خوندن کتاب باشه ولی پول نداشته باشه بالاخره راهش رو پیدا میکنه،
یا عضو کتابخونهای میشه، یا کسی رو پیدا میکنه که ازش قرض بگیره، یا فایلشو پیدا میکنه، یا میره شهر کتاب همونجا میشینه میخونه.
همین «کلیدر» رو من هم نداشتم، از دوست صمیمیم یه جلد قرض میگرفتم، میخوندم، بهش پس میدادم و جلد بعدی رو میگرفتم، تا اينکه ده سال بعد، کسی بهم اون رو کادو داد و حالا دارمش.
یا «آنا کارنینا» رو هزارسال قبل، از کسی قرض گرفتم و خوندم، خودم نداشتم، امسال عزیزی برام کادو آورد و ذوق کردم.
خلاصه که اصلا مهم نیست کتاب مال خودتون باشه یا نه، جوینده یابنده است.
‘
#مجوس #کتاب #کتاب_باز #پیمان_خاکسار #نشرچشمه
‘
از لحظهی تولدم تا همین امروز،
هر دقیقه که دیدمتون به من یه چیز ارزشمند یاد دادید.
بابت همهش از ته دل ازتون ممنونم.
شما بهترین معلم روزهای زندگیم هستین.
تا آخر عمرم ازتون میآموزم و کیف میکنم.
دوستتون دارم، روزتون مبارک.❤️
•••••••
‘
پینوشت:
یه شیشهی جالب پیدا کردم که هم تاریک بود هم شطرنجی🤦🏻♀️ در نتیجه کیفیت عکس اینی شد که میبینین!
ولی لذتی که عکس توی شیشه و آینه داره، عکس نرمال نداره😬
‘
…😍
منظمترين و راحتترين اكران مردمى فيلم”پرسه در حوالى من” رو پنجشنبه عصر در شيراز و سينما گلستان تجربه كردم،
در كنار مردم دوست داشتنى و بامحبت شيراز.
‘
با تشكر از همهى زحمات دكتر آذرى
و فاطمه رضوى نازنين
‘
عكس:
اتاق آجرى با طراحى ويژه يكى از زيباترين و جالبترين اتاقهايى بود كه در يك هتل تا حالا ديده بودم👌🏻
باسليقه و بسيار جذاب به همراه حافظ بسيار زيبا و نفيس،
هديه ى مديريت.
٢٣ تيرماه ١٣٩٦
هتل ستارگان شيراز
…
پىنوشت:
پرواز به سمت خانه
❤️🏡❤️
.
.
.
‘
بىموقع گل دادن پيچ امينالدوله را
به فال نيك مىگيريم
شايد همه چيز بهتر شود.
‘
پىنوشت:
خاكشير بهترين نوشيدنى در تابستان است. چه با ليمو ترش تازه و شربت ليمو، چه با سكنجبين و عرقيجات، چه با هر شهدِ ديگری.
#خاكشير
‘
…
هى اين عشوه اومد
هى اون دلبرى كرد
هى من جدى نگرفتم
رفتم سفر
برگشتم
ديدم بچهدار شدن
👌🏻😍…
…
😊📷👌🏻
عكس از @hanieh.zahed
🌺🌹❤️…
سال نو مبارك
بهترين و شادترين روزها رو براتون آرزو مى كنم.
پى نوشت:
١.ببخشيد دير شد,به اينترنت دسترسى نداشتم.
٢.ممنونم از همه ى مهر و محبتتون بابت برنامه ى سه ستاره، از امسال يك تنديس ارزشمند كه پر از انرژى خوب شماست سر سفره ى هفت سينمه.
با همه ى وجودم قدرش رو مى دونم و دوستش دارم.
٣.خوش بگذرونيد حسابى 🌺🌹👍🏻❤️
ا
#mehraveee#mehravesharifinia #iranianactress
…❤️❤️❤️…
من و عروسك نگهبان گل و ملخِ دوچرخه سوار
همين الان
با تصميمِ قبلى😊
_________________________.
اين يك سلفى اختصاصى براى شماست
جهت تشكر از همه ى حمايتتون بابت آراء برنامه ى سه ستاره❤️
اين برنامه يك رقابت جذاب ايجاد كرده
هيأت انتخاب حرفه اى داشته و حالا هم قضاوت رو به شما سپرده.
البته جاى چندين نفر به شدت بين كانديداها در همه ى رشته ها خاليه
تقريبا مطمئن بودم كه پورياپورسرخ بين كانديداهاى بهترين بازيگر مرد هست و هنوز از عدم حضورش متعجبم
به نظرم جذابيتِ كاراكتر آرش مديون بازى بادرايتِ پورياست .
نوع تبليغات رامبد جوان و بهنوش بختيارى هم خيلى جالب و بامزه بود.
مثلا فيلمى كه رامبد جوان شب اول براى انتخاب بهترين مجرى به برنامه داده بود عاااااالى بود
از خنده غش كرده بودم
اينطور كارا واقعا تبحر مى خواد
و يك نمكِ ذاتى.
البته من به عادل فردوسى پور راى دادم.😁.
به هرحال اميدوارم در اين رقابت سالم
به شما هم خيلى خوش بگذره.
____________________________.
پى نوشت:
١.سلفى با دوربين اصلىِ گوشى و استفاده از پايه گرفته شده كه كيفيت عكس حفظ بشه.
٢.استثناً اين پنجشنبه بعد از سه ماه خوش قول شدم و به گوشه دنج رسيدگى كردم!
تقديم به شما با مهرِ فراوان
٣.درباره ى پاك كردن پست ها
و “بودن يا نبودن مسئله اين است”،
فروردين ماه توضيح مى دم.
٤.ممنونم از راى تك تك شما،حمايت و محبتتون .
ممنونم كه مثل هميشه همراه هستيد. ❤️
#mehraveee#mehravesharifinia #iranianactress