#گاهی فقط باید ایستاد ونگاه کرد. به سبزها به زردها وآبی ها، #گاهی باید رها کرد، آشوب ِ درون را ،ایستاد وفقط نگاه کرد . #گاهی به مسیر آمده ،گاهی به مسیر پیش رو، کاش می دانستم ، کی تمام می شود ، این سنگلاخ سرخ!
#به مادرم گفتم نگران نباش دوسه روزه تموم میشه، هشت سال طول کشید، هشت سال! اون زمان هم یه بیشرف جانی ،صدام ،مثل همین پوتین بیشرف میلش کشید که خونه های مارو روسرمون خراب کنه، هشت سال بوی گوشت سوخته هشت سال توی چاله های سنگر ،خوابیدن روی گونیهای خاک ، هشت سال آوارگی ودربدری ، هشت سال شاهد مرگ عزیزان، هشت سال دروحشت ودلهره از انفجارخمپاره وموشک ها باسایز های مختلف وبمباران های پیاپی ،هشت سال شاهد ویرانیها ، جنگ کریه ترین اتفاق ا ست که هرچقدر خودش زشت وغیر انسانی ست تبعاتش به مراتب وحشتناکتر وهولناکتر است چهل واندی سال از آن وعده دوسه روزه من به مادرم گذشته وماهنوز در گیر تبعات هولناک همان جنگیم ، دوست عزیزی که مرا بدلیل دفاع از مردم اوکراین،وشعار بر علیه جنگ، متهم به هواداری از آمریکا کرده اید ، بیدار شوید برادر من ، امریکا،انگلیس،روسیه و اتحادیه اروپا وچین و….. باهمه ژستهای انسان دوستانه شان همه سروته یک کرباسند، بیدار شوید تمام کشورهای زورمند فقط وفقط به منافع خودشان می اندیشند آنها پشیزی برای انسان ارزش قايل نیستند علی الخصوص انسان جهان سوم، ودرکل انسان ،اوکرانی ،یمنی،ایرانی،عراقی، فلسطینی،سوریه ای ،افغانستانی ،آفریقایی و…….. برای آنها توفیری ندارد تنها راه نجات بشر رسیدن به این آگاهی ست ،سیاستمداران قاتلین بشریت هستند ، اگر در انتخابشان اراده وآگاهی وکنترل توده های مردم نباشد بامید هیچکدامشان نباشید.امیدوارم که اتفاق نیفتد برای هیچ سرزمینی اماچرا بعید می دانید که همین پوتین جنایتکار فردا میلش به کشورگشایی ازسمت کشور مانباشد. یا آمریکا وپشتیبانی این جرثومه های جنایتکار از صدام در جنگ هشت ساله را حتماً از خاطر خطیر نبرده اید. جهتتان را مشخص کنید قیقاج نروید ، طرف مردم، طرف انسانها باشیددرهرجای جهان ، این وظیفه هر انسان شرافتمند است. #نه_به_جنگ
#صبح دلگیر آغاز شده است، بااینکه بیدارم، هنوز همه ذهنم انباشته از کابوسی ست که مدتهاست فضای خوابهای آشفته ام را می سازد.کابوس هولناکی که درمتن آن پیوسته شبح زنده به گور زنی ست باصورتی که در آن تنها دوحفره خالیست، اومدام با دستهای استخوانی که رگهای آبی زنده رویشان می خزند، تقلا می کند تاگودالش را ترک کند،زنی که انگشتهایش را موریانه هاجویده اند، اورا پیوسته درخوابهایم می بینم، زن درخوابهایم زندگی می کند وهر بامدادباصدای اذان می، می ،می، می میرد.
#وسط قصه ای که زن داشت بلند بلند وباشوق برای مرد می خواند ، مرد ازجا بلند شد وپرسید ناخن گیر کجاست، زن خواندن را قطع کرد ، مکثی کرد، گفت توی کشو بالایی. وبه خواندن قصه ادامه داد ، زیر چشم نگاهی به مرد انداخت مرد پایش را گذاشت، لبه میز وشروع کرد به گرفتن ناخنهایش ، زن بلند بلند ادامه داد، مرد کار ناخنهارا که تمام کرد ، بلند شد رفت توی آشپز خانه ، زن درحالیکه قصه را می خواند دنبال مرد وارد آشپزخانه شد ، مرد یک چای برای خودش ریخت ودوباره به سمت اتاق برگشت ، زن در حال خواندن دوباره به دنبال مرد به اتاق برگشت ، مرد در حالیکه چایش را هورت می کشید سری هم تکان میدادکه یعنی قصه را گوش می دهد. صدای جویدن قند یک لحظه زن را ساکت کرد اما دوباره شروع کرد به خواندن ، مرد هی در جا جابجا می شد، بالاخره از جا بلند ودر حالیکه به طرف دستشویی می رفت ،گفت :بخون می شنوم . ووارد دستشویی شد ودررا بست، زن مکثی کرد وبازهم بلندتر شروع کرد به خواندن قصه ای که خودش نوشته بود، آخر قصه بااین جمله تمام می شد: من به تنهایی وبه یک اتاق احتیاج دارم. همزمان مرد سیفون توالت را کشید. تهران زمستان ۷۸
#به دنیا که آمدم حکومت نظامی بود، شانزده هفده سالم که بود کله ام بوی قورمه سبزی میداد وبارها بابتش توی خونه ما حکومت نظامی میشد، بیست وپنج سالم که بود،پسرم را در حکومت نظامی بدنیا آوردم، بعدش انقلاب شد هنوز چیزی از انقلاب نگذشته بود باز یه جورایی حکومت نظامی شد وافتادن به جون اونهایی که کله هاشون یه جورایی بوهای غیرعادی میداد، تا بیاد بیست وهفت سالم بشه جنگ شد ، جنگ وحکومت نظامی، توجنگ یه دفعه بزرگ شدم غصه همه آدمهایی که کشته میشدن کلِ جلو موهای سرمو سفید کرد، یه جورایی زود پیر شدم وفهمیدم ایدئولوژیِ مذهبی وغیر مذهبی ،کمونیست وسوسیالیسم وکلاً چپ وراست سیاسته وسیاست یعنی بایدقبل ازهرچیزسیاس بودن روبلد باشی ، بلد نبودم یکدفعه بزرگ شدم، فهمیدم متریال اولیه رو ندارم، مذهب وقانون زندگیم شد انسانیت چون تنهامسلک ومرام وایدئولوژی بود که بیس اولیه ش محبت، مهربانی وعشق به همنوع بود، ومن پر بودم از همه اینها ، باهمون توشه راه افتادم ، تا امروز ،اما موضوع مهم وجالب اینه که فردا ۶۹ سالم میشه وهنوز حکومت نظامیه ، #حکومت_نظامی ! #
# زن داشت فیلم می دید ، مرد کانال رو عوض کرد ، گفت اخبارِ بی بی سی شروع میشه ،زن گفت این فیلمِ خیلی خوبیه ،مرد گفت آره دیدمش ، زن بلند شد رفت پشت پنجره، آسمان شهر از دود سیاه بود وچشم اندازی وجود نداشت . شب شده بود .مرددستش رو دراز کرد چراغ رو خاموش کرد ، زن باتعجب گفت اِ،مردیکدفعه عصبانی وباصدای بلند گفت: اشتباه کردم چته ، زن برای هزارمین بارجاخورد ، داشت یه مطلبی رو می خوند چراغ رو خاموش کرده بود وزن فقط گفته بود اِ ، اینهمه عصبانیت وداد برای چیه ، زن گفت منکه چیزی نگفتم ، مرد داد زد ای خدا ، ای خدا چرا منو نجات نمی دی، زن آروم کتاب رو بست ، بلند شد رفت پشت پنجره،ماه انگاراز لابلای ابرها به سرعت عبور می کرد پنجره های روبرو یک درمیان روشن وخاموش بود ،زن فکرکرد فردا برای ناهار چی بپزم ؟ یه نگاه انداخت به کتاب بسته روی مبل وفکر کرد ،یادم باشه بقیه اون مطلب رو هم بخونم. تهران:دیماه۰۰
#این شام مرگزای را سرسپیده شدن نیست؟ بهنود جانم عزیزدلِ خاله، معصوم ِ زیبا، خاموشیِ چراغ ِچشمهای درخشانت را چگونه تاب بیاوریم. چطور باور کنیم سوگوارهجرت بی هنگام تو شدیم، این درد راچگونه تاب بیاوریم؟🖤🖤🖤🖤🖤🖤
ساعت شش عصراست . میدان هنوز درقُرق گزمه ها دردود ودرغبار می کشد نفس، واشباحِ خسته ورنجوری، شبیه انسان ، برگِردمیدان، دائم درعبورند. گزمه ی جوانی تفنگ بدست نگاه معصومانه اش باگردش صدوهشتادی گردن خیره مانده است، به زیبایی زنی که عرض خیابان را باوحشتی درچهره وتشویش پشت پلکها طی می کند . خیره مانده ام به گزمه ی جوان، که اسلحه اش آرام رو می کند به زمین، وفکر می کنم یقیناً،دراو چیزی نمرده. این احتمال است ، اما، درشش عصرهای بعدی شاید او ،شلیک نمیکند. چرا که من یقین دارم! زیبایی وعشق مارانجات خواهندداد. ۲فروردین ۱۴۰۱ میدان انقلاب
#یک_اتفاق_زیبا دوروزه اومده تو،پشت پنجره لونه ساخته وتخم گذاشته.
#ازکوچه اسب سفیدی عبورکرد، بوی عرق واستفراغ ومویه خاموش زنی دردهلیزهای تاریک زمان، زوزه تازیانه بر گُرده های نحیف . آه…ای کودکی گمشده آه… *** #ازکوچه اسب قرمزی عبور کرد، و زن اندوهگین باشانه های خمیده دهلیزهای تیره را درجستجوی مردی آبی پوش _ _ باچهارستاره ی زرد برشانه ، ازگاگریوه ی خود پرکرد. آه… ای جوانی گمشده آه… ***** #ازکوچه اسب سیاهی عبورکرد. دردهلیزهای توبه توی تیره، بی اعتناء به تکراربی ترحم تاریخ، باحنجره ای سوخته وشانه های زخمی، گلوله فریادی درگلو خُردوخراب وخسته دست تکان می دهم_ _ برای شبحی به شکل برادرم، گمشده درصف طویل آزادی. ومی شتابم به جستجو مویه کنان به سمت بیابانهای خائنِ خاموش. تهران دیماه سال ؟
#شاعران را نکشید!#جهان از رویاوآزادی وعدالت و عشق تهی می شود. ونابکاران برانسان استیلا می یابند. شاعران را نکشید! #بکتاش آبتین
#کدام_پل درکجای جهان شکسته است، که هیچ کس به خانه اش نمی رسد. #گروس_عبدالمکیان #نه_به_جنگ #مرگ_بردیکتاتورهای_جنگ_طلبِ_بیشرم
#فندقِ معصومم !همین جا درحوالی من آسوده بخواب ، آنگاه، وقتی که باران میبارد و یا فواره ها میل به فوران می کنند، سبز شو.من تا هستم هوایت را دارم ،چه ناگهانِ دردناکی. 🖤
#پرده را کنار می زنم ، نگاه می کنم از پنجره به مهتابی نگاه می کنم به جنگل محوی از آهن وسیمان به دود،به خاک به مردابِ شهر وجمعیتی خاموش، لبریزِدغدغه های خود، که باسرعت به سمت هیچ فرومیروند. اخبار خوبی ،درکار نیست. سیاستمداران خوابهای خوب نمی بینند وخوابهای مردم آشفته می شود. چراغِ گردانی قرمز آژیر کشان میگذرد ازچراغهای گردان میترسم ، وقتیکه فکر می کنم .
#آسیابان:هرچه داریم از پادشاه است. #زن_آسیابان:چه می گویی مرد ماکه چیزی نداریم #آسیابان:آن هم از پادشاه است. #روزکارگر #مرگ_یزدگرداستادبیضایی
#زیر باران دلش تر شد ورفت. #بهنود
#ازاین پس #هرگاه خسته می شوم #هرگاه مایوس می شوم #هرگاه «دلم برای خودم تنگ می شود»، نگاه می کنم به این بخشش بی بدیل وسرشار می شوم از عزم وعشق وامید وهربار به دستان پرمهرناشناسی که برمن منت نهاده اند،بوسه می زنم ،وآرزو میکنم تمام نخلها وبلوطها وسپیداران وووو سرزمینم سبز وسرفراز باشند.
روایتهای تصویری مسابقهی ارغوان را در وبسایت هاشور رایگان ببینید، لحظاتی با جامعهی معلولان همراه و به دنیای آنها نزدیک شوید و به فیلم منتخبتان رأی بدهید. تاریخ اکران فیلم ها از دهم تا شانزدهم تیرماه در وبسایت هاشور 👇🏽👇🏽👇🏽 https://hashure.com/
#زیبایی ،از برکت باران وابر وآفتاب واکباتان
#گوشه ای اگر گوشی بود یک پنجره کافی بود تا #صدا شنیده شود، گوشی نیست راستی کاخ ها پنجره دارند؟
#شهرنظاره می کندلبخندپیروزمندانه قاتلان را، وقانونِ زار ونزاربر لبخند قاتلان هورا می کشد. «نه ما هیچگاه پیش نرفتیم ما فرو رفتیم» در چاههای متعفن وگندابهای خرافات وتعصب ودروغ وریاکاری. درچاههای متعفن وحال بهم زنِ بی عدالتی. جمله داخل گیومه از «فروغ»